شاید بتوان «توفیق اجباری» را اثری موفق در این راستا دانست و با نگاهی به کلیات فیلم و در رأس آن، بازی های آن ایرادات آن را مستتر کرد، اما حتما باید توجه داشت که زیاده کاری ممکن است سرنوشت یک اثر را دچار مشکل کند که ناگفته پیداست که «لطیفی» به این مشکل برخورده است.
نقطهی طلایی این فیلم و به تعبیری برگ برنده آن، نزد بازیگران و نحوهی هنرنمایی آن هاست که این بار «گلزار» هم این برگ را در دست گرفته و نه پا به پای دیگران که لا اقل با فاصله کمتری از دیگر بازیگران گام بر می دارد. گلزار این بار موفق تر از قبل آمده واین مدیون حضور «خود» واقعی گلزار است که دستمایه ساخت فیلم هم قرار گرفته، این «خود» واقعی باید بوجود آید تا بازیگر آن طور که باید ایفای نقش کند که ظاهراً این در همه بازیگران فیلم دیده می شود، از همین گلزار گرفته تا «عطا» و «سیمین» وحتی آن پسر بچه ای که در سکانس طلایی فیلم نقش آفرینی می کند...
اما انگار این دفعه «خود» واقعی لطیفی رخ نشان نداده و دیگر خبری از لطیفی «روز سوم» و «صاحبدلان» و «وفا» نیست که این از فشرده کاری کارگردانی نشأت گرفته که امسال دو فیلم روی پرده داشت که البته صحبت سومی هم به میان آمده است!
محمد حسین لطیفی همیشه به وسواس و ریزبینی معروف بوده، اما در این توفیقی که اجباری نصیبش شده (با عنایت به اینکه بسیاری از کارگردانان کاندیدای ساخت این فیلم بودند) از این مقوله بی بهره مانده است و آنطور که باید، از فوت کوزه گری خود بهره نبرده است به طوری که حتی در آخرین سکانس که از آن به عنوان سکانس طلایی نام برده شد هم کارگردانی مناسب و در خور لطیفی نیست.
متن فیلمنامه هم یک خطی و ساده است؛ «طلاقی که هیچ کدام از طرفین از آن رضایت ندارند» و باید به آن مخاطب شک کرد که نتواند پایان فیلم را حدس بزند! این سیر داستانی را بارها دیده ایم و این خیلی گل درشت می نماید که خط اصلی داستان یادآور فیلم های پیش پا افتاده ای است که حرفی برای گفتن ندارد، این را می شود از همان ابتدای فیلم فهمید از جایی که گلزار ـ که البته تشخیص گلزار بودنش دشوار است!ـ به تصنعی ترین شکل ممکن در لباس یک روحانی ظاهر می شود و پر واضح است که این تلاشی همه جانبه است تا تماشاگر را شوکه و سر جایش میخکوب کند، غافل از اینکه این سکانس نه چیزی برای ارائه دارد و نه برای تحقق اهداف فیلم خنده ای بر چهره مخاطب می نشاند. فقط اینکه تماشاگر بفهمد که گلزار، همان «محمدرضا»ی خودمان است که چون تا به حال در این نقش ها ظاهر نشده باز برمی گردیم به اینکه قصد، خنده بوده که البته حاصل نشده است.
سکانس اضافهی سفارتخانه که قرار است به طور کاملاً اتفاقی «لیدا» به عنوان یک فمینیست در آن حضور یابد و با عکاسی با موبایلش بر مشکلات سیمین و رضا دامن زند هم نخ نما و بیخود به نظر می رسد، چرا که اصلا صحبتی به میان نیامد که «سیم سیم» ویزا گرفت یا نه؟
تدوین فیلم هم مناسب نیست و خوب داستان را روایت نمی کند، فیلمبرداری هم ضعیف نشان می دهد که اوج این ضعف و ایراد سکانس پلم کردن اتاق رضاست که چنان چهره بازیگران تیره و تار است که به عنوان یک ضعف، به اصطلاح درشت می نماید و باز برگردیم به تدوین که مونتور هم در مقابل این سهل انگاری «محمدرضا سکوت»، سکوت کرده و این گونه سکانس ها را که بعضاً قابل حذف بوده را قیچی نکرده است. اما در این میان چیزی که خوش نشان می دهد موسیقی فیلم است که خوب با آن هماهنگ شده و با مخاطب همراه است .
به هر حال «توفیق اجباری» به یک بار دیدن می ارزد و با همین یکبار دیدن ها سازندگان فیلم هم به هدف اصلی خود که موفقیت تجاری فیلم است، رسیده اند و فعلاً همین بس که لطیفی هم ثابت کرد که یک کارگردان حرفه ای هم گاهی این توانایی را دارد که کیفیت را فدای کمیت کند!
منبع:http://www.mh-press.blogfa.com/post-19.aspx
همگان معترفند که فیلم گاو به کارگردانی داریوش مهرجویی یکی از آثار ماندگار سینمای ایران می باشد و ساخت چنین فیلمی با سناریوی غلامحسین ساعدی در آن برهه از تاریخ ایران کاری است مثل معجزه. و و و
اما اینجا من قرار نیست وراجی کنم. خیلی ها بعد از پخش نامناسب «گاو» و سانسور های نابجا به این امر اعتراض کردند و عزت ا... انتظامی از نحوه سانسور این اثر ارزشمند اظهار تاسف کرد و گفت که حداقل دست اندرکاران می توانستند با دعوت از کارگردان این اثر و چند منتقد درباره اثرات فیلم در آن برهه از تاریخ و ساخت فیلم صحبت کنند. که چنین نشد.
درست مثل دعوت مسعود کیمیایی به برنامه «دو قدم مانده به صبح» و حرف زدن جیرانی و طوسی درباره همه چی و اجازه ندادن به کیمیایی که دو کلمه بعد از دو دهه دوری از تلویزیون صحبت کند.
چه باید کرد؟
فیلمنامه های «سگکشی» «لبه پرتگاه»و "مقصد" نوشته «بهرام بیضائی» منتشر می شوند
به گزارش خبرگزاری هنر ، متن این فیمنامه هارا قرار است انتشارات روشنگران و مطالعات زنان که ناشر آثار «بهرام بیضائی» است منتشر کند.
چند سال پیش قاسم ابراهیمیان قصد ساخت فیلمامه مقصد بیضایی را داشت . قاسمیان یکی از فیلمسازان ایرانی است که در سال 1359 به خاطر فیلم wille برنده اسکار دانشجویی شد، وی فارغالتحصیل دانشگاه نیویورک در رشته کارگردانی است. اوچند سال پیش فیلم مستندی از سینمای ایران ساخت و در همان سالها در تدارک ساخت فیلمی بر اساس سناریو ”مقصد” نوشتهی بهرام بیضائی بود. “مقصد” درباره سفری درونی میان رابطه سه آدم است.
بهرام بیضایی که سال 79 «سگکشی» را ساخت و از آن پس دیگر فیلمی را جلوی دوربین نبرده است، قصد داشت امسال بعد از شش سال «لبه پرتگاه» را اواسط اردیبهشت ماه سال جاری مقابل دوربین ببردکه موفق نشد البته او امسال او فیلم وقتی همه در خوابیم را می سازد.
«بیضائی» همچنین تا چند روز دیگر نمایش «افراء» را در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه میبرد.
بهرام بیضایی متولد سال 1317 است، که در کارنامهاش نمایشنامههایی همچون: «پهلوان اکبر میمیرد»، «اژدهاک»، «گمشدگان»، «ندبه» و فیلمهایی همچون: «رگبار»، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکهی تارا»، «مرگ یزدگرد»، «باشو غریبهی کوچک»، «شاید وقتی دیگر»، «مسافران» و «سگکشی» بهچشم میخورند.