سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانا نادان را می شناسد؛ چون قبلاً نادان بوده است؛ ولی نادان دانا را نمی شناسد؛ چون قبلاً دانا نبوده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
علی بیدار(68)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :139
بازدید دیروز :159
کل بازدید :189343
تعداد کل یاداشته ها : 92
103/9/7
11:19 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسن ساعی[17]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

سینمای ما- سودای یک شبه پولدار شدن از جمله مسائلی است که اخیرا گریبان برخی از چهره های مشهور تلویزیون را نیز گرفته است. با وجود ممنوعیت های قانونی و برخوردهای قضایی با فعالیت شرکت های هرمی، مطلع شدیم برخی از این سودجویان راه و روش جدیدی را برای به دام انداختن افراد ساده اندیش برگزیده اند.


بر اساس این گزارش،این شرکتهای هرمی،از طریق جذب برخی چهره های مشهور تلویزیون و سینما و حتی ورزشکاران مشهور،به عنوان زیر شاخه سعی در جلب اعتماد مشتریان خود دارند.

گفتنی است حتی برخی از این شرکتها حاضر شده اند هزینه فرد مشهور برای عضویت را بپردازند تا با سوءاستفاده از چهره مشهور آنها، فرصتی را برای بسیاری از دختران و پسران جوان، که مشتاق دیدن این افراد مشهور هستند را در مراسم کذایی "پرزنت کردن" فراهم نمایند.
همچنین گزارش شده است که برخی از چهره های سریالهای تلویزیونی در دام این شبکه ها گرفتار شده و مبلغی معادل 200 میلیون تومان خود را در این راه از دست داده اند!


 
منبع : جهان نیوز


  
  

 

گریه کردن را دوست دارم چون تنها راه ابراز عشق ابر سیاه به گل سرخ است.

****************************

وقتی تنها شدم ؛ فهمیدم قصه ی مادربزرگها درست بود: همیشه یکی بود یکی نبود.

***************************

دیگه برنمی گردم ، میرم واسه همیشه / خیلی عذابم دادی ، خونمو کردی تو شیشه.

*****************************

ادامه مطلب...

  
  
یادداشت مفصل مهرزاد دانش درباره «اخراجی‌ها 2»؛
اخراجی‌ها: لودگی و ساحت قدسی مردم

سینمای ما - مهرزاد دانش: این روزها به دلیل فروش بالای اخراجی‌ها 2، بازار صحبت و تحلیل دراین‌باره گرم است و هر کس از زاویه دید خودش بدان می‌نگرد.

یکی از رایج‌ترین اظهارات معطوف است به میزان هوشمندی و استعداد مسعود ده‌نمکی در شناخت مردم و این‌که در مقام فرزند زمانه خویش، توانسته مختصات حسی و فکری نیازهای جامعه را درک کند و با این تحلیل اجتماعی بالا فیلمی را بسازد که از همه اقشار اعم از تحصیل‌کرده و کم سواد و فقیر و غنی و فارس و لر و ترک به خود جذب کند و در عین حال با فروش فراوان اثرش کمکی هم به پیکره نیمه جان سینمای رنجور ما کند. ضمناً او از خطوط قرمز هم عبور نکرده و با شناخت گلوگاه دشمن تهدیدهای او را هم پاسخ داده است و با تأکید بر عنصر وحدت ملی یکی از محوری‌ترین نمودهای اجتماعی - سیاسی را مطرح کرده است.

تحلیل بالا را جدا از خود ده‌نمکی و اعوان و انصارش و نیز برخی چهره‌های سیاسی حکومتی منسوب به جناح‌های مختلف، برخی از دوستان منتقد هم ابراز داشته‌اند. اما نگارنده این تحلیل را قبول ندارد و آنچه در باب هوشمندی و فرزند زمانه و مباحث متعالی‌ای همچون وحدت ملی و از این قبیل به فیلم و سازنده‌اش نسبت داده می‌شود فرسنگ‌ها از ذات اثر به دور می‌انگارد. خطاست اگر گمان برده شود که این موضع به دلیل سوابق ده‌نمکی است. نگارنده از آنچه در سال‌های گذشته توسط ایشان در خصوص بر هم‌ریزی نظم اجتماع سخنرانی‌ها و نشست‌ها و غیره انجام می‌شد طبعاً دلخوش نیست، اما این ربطی به بررسی اخراجی‌ها ندارد. از سوی دیگر، نفس این که ده‌نمکی از ساحت رادیکالیسم خیابانی به ساحت سینما گرایش یافته است بسیار خشنودکننده است، اما دلیل هم نمی‌شود که هر چه ساخت خشنودمان کند.

اخراجی‌ها فیلمی بسیار سخیف و مبتذل است. دم دست‌ترین شوخی‌های اغلب وقیح و لوده پشت سر هم در سکانس‌های پی در پی ردیف شده‌اند و از قر کمر و فحش خواهر مادر و اشاره انگشت شست و ارجاع به استفراغ گرفته تا نیشخند به جلوه‌گری‌های مهمانداری که «بله» استفهامی‌اش با «بله» ایجابی عوضی گرفته می‌شود و سایر قضایا قرار است سطحی‌ترین تمایلات تماشاگر ساده پسند را ارضا کنند. اما تا این جا هم خیلی مشکلی نیست. در مقاطع مختلف زمانی، از جمله همین زمستان پارسال، انواع و اقسام فیلم‌های مبتذل اکران شده‌اند و کم و بیش هم فروش نسبتاً بالا داشته‌اند و جماعت منتقدان با اهمیتی نه چندان درخور از کنارشان گذشته‌اند و اغلب در شأن خود و حرفه‌شان، حتی ندیدند که بخواهند نقدشان کنند. اما اخراجی‌ها یک فرق بزرگ با آن‌ها دارد و آن این که ادعای جاری در متنش فراتر از لودگی‌های درونی‌اش است. فیلمی مثل چارچنگولی ادعا نداشت و فیلمسازش هم بی‌هیچ هیاهویی خود می‌دانست چیزی ساخته که خلق الله ببیندش و با ذوق سخیف پسند خود حالش را ببرند. خبری از مانور روی ارزش‌ها و وحدت ملی و این جور چیزها نبود.

اما آن چه در اخراجی‌ها بسیار آزاردهنده است، جدا از وقاحت‌های کلامی و لودگی‌های فیزیکی‌اش که بسی غلیظ‌تر از هر فیلم مبتذلی است که در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی ساخته شده است و تنه می‌زند به خیل آثار نازل زمانه پهلوی ، این نکته است که سعی دارد با توسل به چند شعار رسمیت یافته و گل درشت، خود را با ارزش هم جلوه دهد. این جاست که باید مرز اخراجی‌ها را با هر فیلم نازل دیگری جدا ساخت. فیلم‌های مبتذل معمولاً کم ادعایند چون سازندگانشان به ظرفیت محصول خود واقفند. اما اخراجی‌ها از این ظرفیت محدود خارج شده است. اگر در فیلمفارسی‌های زمان پهلوی، دوربین روی آن چه وقیح بود زوم می‌کرد و بعداً آب توبه روی سر روسپی و رقاصه کاباره ریخته می‌شد تا مثلاً پیام اخلاقی هم داشته باشد، در اخراجی‌ها یکی در میان لات بازی و تکان‌دادن باسن اوباش نمایش داده می‌شود و بعد هم از دهان جواد هاشمی در تقبیح آن شعار سر داده می‌شود. دوگانگی از این بدتر؟ آیا با چنین شیوه ریاکارانه‌ای می‌توان ریاکاری‌های پیرامونی را افشا کرد؟ کسی منکر این نیست که در زمانه جنگ تحمیلی از هر قشر و مسلکی در جبهه‌ها حضور داشتند اما فضایی که ده‌نمکی ترسیم کرده نه بر حسب این واقعیت، بلکه بر مبنای کیفیتی لوده‌وار است. اما آن چه ظاهراً برای سازنده و مدافعان فیلم خیلی مهیج بوده استقبال وسیع مخاطبان است تا آن حد که ارزش یک فیلم برابر با تعداد آدم‌هایی که به تماشای آن می‌روند انگاشته می‌شود.

این جاست که پای واژه «مردم» به میان کشیده می‌شود؛ واژه‌ای که متأسفانه به دلیل حرمت‌گزاری منطقی و عرفی‌ای که در زمینه‌های مختلف نسبت بدان صورت می‌گیرد، معمولاً تبدیل به ابزاری برای کوبیدن به سر استدلال گران مخالف می‌شود. اما هر چه در نسبت با تراکم مخاطب ارزشش سنجیده شود، دست کم هنر چنین نیست. خلط مبحثی که در این جا گاه صورت می‌گیرد ارجاع به این نکته است که هنر پاپیولری همچون سینما برای مردم خلق می‌شود و بدون مردم معنا ندارد. یعنی مردمی بودن سینما (که با در نظر گرفتن شرایطی کاملاً درست است)با بدسلیقگی عمومی نسبت به یک فیلم (که امری ناخوشایند است) یکی گرفته می‌شود. چه خوشمان بیاید یا نه، متأسفانه ذوق و سلیقه عمومی جامعه ما نسبت به بسیاری از جلوه‌های هنر مخصوصاً سینما در سطح بسیار نازلی است. این خیلی هم ربطی به تحصیل‌کردگی و میزان دارایی و شأن اجتماعی و این جور چیزها هم ندارد. لوده پسندی و ساده انگاری در عمق ادراک هنری جامعه ما - و بسیاری دیگر از جوامع - رخنه کرده است، حتی در بین برخی رجال سیاسی که خیلی هم فرقی نمی‌کند وابسته به کدام جناح و حزب باشند همین روال کم و بیش جاری است. نمونه‌اش گزارش چند سال پیش ماهنامه فیلم است که از بین نمایندگان و چهره‌های شاخص اصلاح‌طلبی نظرخواهی راجع به نگاه‌شان به سینما کرده بود و جواب اغلب آقایان بسیار پرت‌تر از شمایلی بود که در نظر اول می‌نمود. برای همین این نکته که اخراجی‌ها را هم راستی‌ها پسندیده‌اند و هم چپی‌ها و هم غیره و غیره، اصلاً معیار نیست چرا که اولاً بحث بر سر ارزش‌های سینمایی و فرهنگی است و نه سیاست نمایی و سیاسی بازی و ثانیاً اغلب سیاسیون ما هم در درک پایین سینما با عوام هم سطح‌اند.

استقبال از اخراجی‌ها در همان راستایی است که از سریال یوسف و مجموعه‌های تلویزیونی سهل و ساده کره‌ای استقبال به عمل می‌آید. ما دوست نداریم در حوزه هنر و خیلی چیزهای دیگر اندکی به ذهن مبارک‌مان فشار آوریم. برای همین هم اگر می‌بینیم از آثار ارزشمندی مانند روزگار قریب ، چهارشنبه سوری و. . . استقبال زیاد می‌شود خیلی هم نباید دل خوش داشت به ارتقای سطح ذائقه‌های عموم و شاید علت را در عناصر دیگری باید جست‌وجو کرد. قصد ندارم بحث از این موقعیت پوپولیستی هنری را به ساحت سیاست هم سوق دهم وگرنه می‌شود از همین زاویه مثلاً بینش عمومی‌ای را که چه به انتخاب آقای خاتمی و چه به انتخاب آقای احمدی‌نژاد منجر شد (مقصودم بینش و میزان آگاهی در آن است و نه لزوماً خود نتیجه) به چالش کشید. (یکی از همکاران محترم که در دفاع از اخراجی‌ها می‌نویسد، پوپولیسم را بی‌ربط به هنر دانسته بود و صرفاً معطوف به سیاست می‌انگاشت. در حالی که چنین نیست. پوپولیسم اصلاً مکتبی ادبی - هنری است که در سال 1929 توسط لئون لومونیه و آندره تریو پایه‌گذاری شد و هدفش تبیین احساس و رفتار و فرهنگ عوام بود که در نقطه مقابل ادبیات بورژوایی و انتلکتوئل انگل صفت و بی‌کار قرار داشت؛ آن سان که توجه هنرمند صرفاً معطوف به فرودستان جامعه باشد. جالب آن که طرفداران این مکتب برخلاف اگزیستانسیالیست‌ها، مخالف هرگونه تعهد اخلاقی، اجتماعی و سیاسی بودند. بعدها تئودور آدورنو نیز در تحلیل‌های خودش از اصطلاح هنر پوپولیستی یاد کرد که به رفتن حاشیه نخبگان اجتماعی و فرهنگی از عوارض رشد آن است).

مقاطع افتخار آفرین منسوب به مردم در جامعه ما کم نیست، اما این دلیل نمی‌شود هر آن چه مردم پسندند صائب و با ارزش باشد. همان طور که صحت و سقم نظریه‌ای علمی ربطی به کثرت و قلت پذیرش مردم و سیاسیون و غیره ندارد، زیبایی‌شناسی هنری هم با معیارهای این چنینی ارزیابی نمی‌شود. ذائقه چشایی مردم ما الان رو به فست فود و خوراکی‌های سرطان زایی برده است که شکل و شمایلی اشتها آور دارند. آیا اگر متخصصان تغذیه به این فرهنگ نازل و سطحی غذایی ایراد گیرند و در برابرش از غذای سالم حمایت کنند، معنی‌اش روشنفکربازی و انتلکتوئلیسم برج عاجی و توهین به مردم است؟ اکثر بازدیدکنندگان ابنیه و مواریث تاریخی، جاهلانه به یادگاری نوشتن روی در و دیوار می‌پردازند. اگر به این وندالیسم فرهنگی مزمن اعتراض کنیم ، یعنی داریم فکل کراواتی بازی در می‌آوریم و به ساحت قدسی «مردم» اسائه ادب کرده‌ایم؟ در جامعه‌ای که اکثر مردم از بستن کمربند ایمنی و کلاه کاسکت موتور - یعنی چیزی که امنیت خودشان را بیش‌تر می‌کرد- رویگردان بودند و اگر الان فشار پلیس نباشد چه بسا باز هم رویگردانند، باید به تقدیس و تکریم این بی‌احتیاطی‌ها نشست؟ اگر فرهنگ منحط ترافیک جاری در جامعه ما، میدانی گسترده دارد باید زشتی‌اش را تقبیح کرد یا چون منسوب به این مردم گل و بلبل است تکریمش کرد؟ چرا نمی‌خواهیم قبول کنیم بسیاری از پدیده‌های منسوب به جماعت و توده مردم، نه فقط در این جا که در خیلی جاهای دیگر، ضد ارزش و نامطلوبند؟ همان قدر که تافتگی‌های جدا بافته متفرعنانه، ناخوشایند است، پنهان شدن در پشت سپر واژه «مردم و مردمی» هم ناگوار است.

نگارنده همان سان که روندهای متظاهرانه توخالی در برخی آثار مثلاً روشنفکرانه بر نمی‌تابد، از لودگی‌های تهوع آور اخراجی‌ها هم بیزار است. این فیلم اصلاً در جایگاهی نیست که بخواهد مثلاً در برابر روشنفکرنمایی‌های جلوه‌گرانه قرار گیرد. اخراجی‌ها خوب می‌فروشد، همان طور که اگرکسی همین امروز در میدان شهر به شکل لوده‌ای لباس بپوشد و خود را تکان دهد و جوک تعریف کند، اگر محتسب نگیردش معرکه‌ای را به پا خواهد کرد. ممکن است او در بین قر و قمیش‌هایش اندکی هم شعار علیه منافقان و بعثیون و اندر لزوم وحدت ملی هم سر دهد و آخر معرکه‌اش سرود ‌ای ایران را هم بخواند و جمعیت هم سرخوشانه همراهی‌اش کنند، اما این کارها لودگی‌های او را موجه نخواهد کرد. اخراجی‌ها چنین وضعیتی دارد و ایضاً مخاطبان وسیعش. نائب رئیس انجمن منتقدان، کیوان کثیریان، چقدر بجا و درست گفته بود زیان فرهنگی اخراجی‌ها بسی بیش‌تر از سود اقتصادی آن است. این اساسی‌ترین نکته در مخالفت با اخراجی‌ها است.



منبع : خبر آن‌لاین

88/1/28::: 2:28 ص
نظر()
  
  

جواد طوسی در روزنامه اعتماد در مورد فیلم اخراجی های 2 چنین نوشته است:

شاید اگر جو ناشی از فروش بالای سه میلیارد تومان فیلم «اخراجی ها 2» آقای مسعود ده نمکی را نمی گرفت و در مصاحبه هایش طی این روزهای اخیر حرف های گنده و بالاتر از کوپن واقعی فیلمش نمی زد، ملزم به نوشتن این یادداشت نمی شدم زیرا در کنار این همه فیلم بزن برویی که طی این چند سال ساخته شده و فروش بالایی داشته اند، چرا بلیت آقا مسعود نبرد؟بعضی ها برای دراز کردن ده نمکی و فیلمش، به گذشته او نقب می زنند و نگاه تند و موضعگیری افراطی اش در نشریات «شلمچه» و «صبح» و... را با این ترکیب اصولگرایی و لودگی کنونی در تعارض می دانند. اما نگارنده فقط درون را می نگرد و حال را... به همین خاطر، می پذیرد که مثلاً «فقر و فحشا» یک پیش درآمد حساب شده برای موضعگیری اجتماعی با لحن مستندگونه بود. نمی دانم مسعودخان ده نمکی در آن مصاحبه اش با روزنامه «اعتماد ملی» چقدر این حرف که «اخراجی ها قیصر زمانه است» را جدی زده بود، چون حتماً می داند اساساً موجودیت یک قیصر ریشه دار و کنشمند را در ساحت فردی اش می بینیم نه در یک تجمع ناهمگون و پراغتشاش.
 
اگر «قیصر» تصمیم می گیرد به آن کافه ساز و ضربی پیش «سهیلا فردوس» برود، تنها چیزی که برایش مهم نیست رقص و بشکن و بالا بنداز است. او فقط به قصاص می اندیشد و ستیز با «منصور آب منگل» تا این آخرین نیروی شر دنیای تراژیک خود را بفرستد آن دنیا که کامروا شود و ملائکه ها بادش بزنند. 

خب انصافاً این قیصر عصیانگر و تلخ اندیش چه سنخیتی با قیصرهای اهل حال «اخراجی ها» که از تیپ فراتر نمی روند، دارد؟ قیصر دوران ما در آن جرقه هایی که از آتش چرخان نامزدش اعظم به هوا می پرید، عشق و تمنا و انتقام را با هم می دید. اما این قیصرهای سه میلیاردی یا یک چیزی شان می شود یا حضور فاعلانه شان در یک میزانسن شلوغ و درهم، محلی از اعراب ندارد. این آتراکسیون و شوی «ملی و میهنی» ناخودآگاه ما را به یاد نمایشنامه های کمدی موزیکال تئاترهای لاله زار در دوران هویت باختگی اش می اندازد که چند دقیقه قبلش «آغاسی» «دوست دارم لیلی» و «لب کارون» را با سینه تکان دادن و دستمال چرخاندنش می خواند.

«اخراجی ها2» را در سانس شلوغ ساعت 30/10 شب یکی از سینماها در شرایطی دیدم که پسر جوانی با موهای خروسی ژل زده پس از شنیدن یکی از شوخی های فیلم به زیدش تنه یی زد و با صدای بلند گفت؛ «ایول ایول» و بقیه دوستان کپلش کر و کر خندیدند. همین جمع سرخوش و بی خیالی طی کن در انتهای فیلم همراه با اجرای سرود «ای ایران» بلند شدند و با یکدیگر همسرایی جانانه یی کردند.
 
فیلم «اخراجی ها2» و فروش تاریخ سازش، محصول چنین فضا و جامعه متناقضی است. هرگونه تحلیل منطقی و جامعه شناسانه این فیلم و بررسی فروش چندمیلیاردی اش منوط به کالبد شکافی جامعه یی است که شمار قابل توجهی از افرادش در یک گذار تاریخی ناهمگون می خواهند خود را تخلیه کنند و به چیزهای جدی فکر نکنند.
 
مسعود ده نمکی بر پایه حس غریزی و پشتگرمی اش در این دوران سوراخ دعا را پیدا کرده و با ارائه تصویر و شمایلی متفاوت از رزمندگان در کنار شوخی و مزه پرانی و... فضا را برای این تخلیه کردن فراهم کرده است. از این حیث باید به او و همراهانش «ایول» گفت و حتی به اجرای خوب فصل افتتاحیه فیلم و نوع استفاده خلاقانه از دوربین دیجیتال SK (با همفکری و همیاری موثر تورج منصوری) نیز اشاره کرد. ولی اگر بخواهد پا توی کفش قیصر بکند، آن موقع مجبوریم نسبت به این بهره برداری تاریخی واکنش نشان دهیم و پاشنه کفش مان را ور بکشیم.

منبع :http://www.fararu.com


88/1/26::: 1:23 ع
نظر()