خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) :درپی اقدام گلشیفته فراهانی برای بازی در یک فیلم هالیوودی، خروج وی از کشور ممنوع شد. |
از هامون تا شکیبایی و برعکس فرشتهها پایین نیامدند حمیدرضا صدر |
از شنیدن خبر مرگش حیرت نکردیم. او را با هامون شناخته بودیم و مگر هامون با دغدغه مرگ دست و پنجه نرم نمیکرد؟ مگر فیلم با کابوس هیولایی که میخواست قطعه سنگی بر سرش بکوبد آغاز نشد؟ مگر به جسد خود خیره نماند؟ مگر برای خودکشی تن به دریا نزد؟
شاید هامون در روزگاری دیگر ما را با شکرپرانیهایش سر شوق میآورد و با شوخیهایش به خنده میانداخت. شاید خسرو شکیبایی فیلمهای بیشتری بازی میکرد و قدر خودش را بیشتر میدانست. اما آن روزگار نه برای او شکل گرفتند، نه برای ما. او را با پوزخندهای تلخ به یاد میآوریم. با سر تکان دادنهای از سر تاسف. زودتر از همه آماده در آغوش کشیدن مرگ شده بود، خیلی زودتر. میدانست زخمهای چرکی روز به روز عمیقتر شدهاند و فرشتهای هم پایین نمیآید تا مرهمی بر آنها بگذارد.
معرفی هامون در آن فصل کابوس (یکی از غیرمنتظرهترین صحنههای آغاز فیلمهای ایرانی) لحظه تعیینکننده سینمای ایران هم بود (مثل معرفی عزتالله انتظامی در گاو و بهروز وثوقی در قیصر)؛ آنچه تاثیر شگرفی بر فرهنگ سینماروها گذاشت (نمونه فرنگیاش مثل مارلون براندو در اتوبوسی به نام داوس). در هامون چیزی کاملا امروزی جاری بود: مرد میانسالی با کت و شلوار اسپرت، عینک بزرگی بر چشم و کیفی در دست. هامون مرد شهری بود و شکیبایی بعدها هم از فیلمهای تاریخی و آثاری که رخدادهایش در فضاهای روستایی گذشتند به دشواری جا افتاد. چنان که به نقش مدرس، شکیبایی بود تا مدرس. در عین حال نام هامون همان قدر بر زبانها آمد که نام شکیبایی.
او شرایط ناپایدار روشنفکر یک لاقبا شدهای را ترسیم کرد که به این عصر تعلق داشت. پیشترها در دزد و نویسنده نقش سارقی را بازی کرده بود که کیف یک معلم (علی نصیریان) را میربود و سپس پا به دنیای او میگذاشت. با هامون کتابش را که در حد چند ورق بود به رخ کشید و به نقشه ایران که درگذر تاریخ کوچک و کوچکتر شده بود اشاره کرد و از فصلی به فصل دیگر خودش را هم کوچکتر و حقیرتر یافت. بازتابنده و تار به هیچ گرفته شده اهالی کتاب، قلم، درس و مشق بود و خوب میدانست عزت نفسش به باد رفته و جایگاهی در خور انتظارش ندارد.
با سایر شخصیتهای اول مرد سینمای ایران پیش از خود فرق داشت. مثل بهروز وثوقی، ضدقهرمان مردسالار نبود و نمیتوانست از ته دل خشمش را به رخ کشیده و با انتقامجویی به رستگاری دست یابد. نمیتوانست مثل عزتالله انتظامی با اشارهای پا به وادی کمدی بگذارد و آرام شود. شکیبایی با هامون ستاره سینمای ایران قلمداد شد، ولی نتوانست مثل ستارهها نقشی که باآن محبوب شده را تکرار کند.
هامون تکرارشدنی نبود. داریوش مهرجویی نزدیک به دو دهه بعد در سنتوری روند سقوط یک آدم اهل هنر را ترسیم کرد و به ترکیب هامون روی آورد (رویکرد به تکگویی و فلاشبک، نمایش روزهای خوش زندگی شخصیت اصلی کنار محبوبهاش، ازدواج و سپس جدایی و تاکید بر جامعهای که اهمیتی به مرد سقوطکرده نمیدهد). با این وصف هامون دستنیافتنی به نظر رسید. چنان که سارا و پری به عنوان نسخههای زنانه هامون، توفیق این اثر را تکرار نکردند. تکرار نقش هامون دور از دسترس باقی میماند، حتی برای شکیبایی.
بیقراری و دلشورههای هامون با تماشاگرانش گره خورد. احتمالا بهترین صحنههای بازی شکیبایی لحظاتی بودند که طی راه رفتن حرف میزد و دستهایش را تکان میداد. به عنوان یک مرد شهری از شهر گریزان بود. با اتومبیل هرگز به مقصد امنی نرسید و فلسفه و تصوف، کرانه آرامی را نشانش ندادند. بازی شکیبایی بازتابنده آن بیقراری و دلشورهها بودند. صدای بم خشدار، به زبان آوردن برخی جملهها و واژهها با صدای آهسته زیر لب، سکوت و مکث مبتنی بر بیحوصلگی طی مجادله با کسانی که او را نمیفهمیدند. دینامیسم بازی شکیبایی برتافته از واکنشهای متناقض همزمان بودند. مثل بالا بردن صدا از فرط تعجب یا خشم و پایین آوردن آن با ابراز تاسف، مثل در دست گرفتن تفنگ برای انتقامجویی از زن و سپس در آغوش کشیدن تفنگ و به زبان آوردن نام زن مثل نوجوانهای عاشق؛ آنچه نمایانگر عشق و نفرت توام بود و او را ترحمانگیز میکرد.
در او کشش انکارناپذیر به زن زیبا – تمایلات مادی – را میدیدم. خوشخیالیاش در به چنگ آوردن محبوبه از دست رفته، تصویرش را گاه به مرز مضحکه میکشاند. رویای بازگشت زن در آن کرانه ابدی کنار دریا، کنار سفرهای خالی با کوتولهها و جامههای رنگی و ترنم موسیقی؛ اولین وزش بر باد رفت، مثل اوراق تز فلسفیاش که با نسیمی پراکنده شدند. رمانتیسم مراوده او و محبوبهاش (ملاقات در کتابفروشی یا پرسه در بازار) دوامی نداشتند. بنابراین سیلی محکمی به گوش زن کوبید (احتمالا اولین تماس فیزیکی زن و مرد در سینمای پس از انقلاب) و اسلحه قدیمی خانوادگی را بیرون کشید تا مثل مردسالارهای سنتی پاسخ بیوفایی او را بدهد. اما توانایی چکاندن ماشه را هم نداشت. ضعف هامون و قدرت زن – یکی از مولفههای درام شهر – تازیانه بیشتری به روح مرد میزد. خسرو شکیبایی و بیتا فرهی زوج کلیدی تاریخ سینمای ایران شدند و هیچیک بعدها در اثر دیگری به چنین پویایی برابر بازیگران مقابلشان دست نیافتند. تنهایی هامون به نقشهای بعدی شکیبایی هم تحمیل شد و به زحمت او را کنار زوجهای سینماییاش پذیرفتیم.
پس از شنیدن خبر وداع ابدیاش با دلتنگی به تماشای دو کلیپ از هامون که در دسترسم بود نشستم. او طی ملاقات با مادر همسرش که او را به دروغگویی، زورگویی و بیلیاقتی متهم میکرد به توصیف حیران شدنش در دنیای حضرت ابراهیم پرداخت: چرا ابراهیم مشتاقانه پا به درگاهی میگذاشت تا سر جگرگوشهاش را ببرد؟ صدایش که بالا رفت، زن به صورت مضحکی ترسید و خدمتکار را صدا زد. کسی آن اطراف نبود تا حرفهایش را بفهمد. در صحنه دیگر، سوار بر اتومبیل دیوانهوار به دل جاده برفی، کوهستانی زد و بیاعتنا به مسیر حرکت اتومبیلها تا آستانه تصادف پیش رفت و سپس بر لبه پرتگاه قرار گرفت. پایین آمد و نگاهی به دره عمیق انداخت. مرگ همان نزدیکی بود، در یک قدمی. حتی وقتی خاطرههای شیرین سالهای کودکی را دورهکرد و با شیطنت درون حوض بزرگ خانه قدیمی پرید، مادرش را با انگاره مرگ تکان داد. در پایان هم تن به دریا میزد تا مرگ را در آغوش کشد. دیگر دنبال مرادی که همیشه دور از دسترس میماند، نبود. نکبت دنیا حالش را به هم میزد.
رویارویی شکیبایی برابر کالبدی که سال به سال و هفته به هفته فرسودهتر شد را از سر ناگزیری تحمل کردیم. طعنهای هامونوار در چهرهاش باقی مانده بود که رهایمان نمیکرد (مشابه اثری که نقش لورنس عربستان بر پیتر اوتول گذاشت). به نظر میرسید گاهی لاقیدانه بازی در فیلمها را میپذیرد و به آسانی نقشهایش را به سخره گرفته و ما را دست میاندازد. با این وصف هامونبازها رویای ساخته شدن «هامون 2» را در ذهن پروراندند و گاهی با شوق وصفناپذیری از بازگشت حمید و مهشید هامون حرف زدند. اما بازگشتی در کار نبود.
روند خودویرانگری ادامه مییافت و وداع نهایی از راه میرسید. شکیبایی/هامون پرده آخر را با مرگ بازی کرد، بدون آنکه پاسخی به پرسشهایی که مطرح کرده بود، بدهد. بازی هامون ادامه داشت: مگر در این دوران پاسخی بر آن پرسشها وجود داشت؟
شهروند امروز
اولین نمایش هامون در جشنوارة آن سال که تمام شد، احمد طالبینژاد آمد زود سراغم، پرسان، که: «چهطور بود؟ خوشت آمد؟» گفتم نه. تعجب کرد. گفتم آشفته است، اداست. گفت وقتی داشتم فیلم را میدیدم خیلی به یاد تو بودم و فکر میکردم که داری خودت را توی این فیلم میبینی. گفتم والله من نه دغدغههای فلسفی حمیدهامون را داشتهام و نه آن رابطة عشق و نفرت حمید و مهشید را تجربه کردهام. دعواهای زن و شوهری هم ـ سطحی یا عمیقش ـ توی بیشتر خانهها هست و نیازی نیست که آدم فقط با حمید هامون همذاتپنداری کند.
بهمن 1386، جشنوارة هشتم فجر، برای من یکی از بدترین دورهها بود. آن روزها کار هیچکدام از بزرگان را نپسندیدم (دندان مار، ای ایران، مادر، کلوزآپ و همین هامون)، مهاجر را در جشنواره ندیده بودم و بعدها دیدم، کشف بزرگی در کار نبود و تنها فیلمیکه احساس رضایت از تماشایش داشتم، فیلم کوچک و جمعوجور و بیادعای ریحانه (علیرضا رئیسیان) بود. هامون خیلی چیزها را به دو بخش تقسیم کرد؛ از جمله منتقدان نیز دو دستة موافق و مخالف آن شدند که هرچند تعداد مخالفان کمتر بود ولی صدایشان بلندتر. البته هامون در نظرخواهی پایان جشنواره از نویسندگان و منتقدان ماهنامة «فیلم» با 9 رأی فیلم اول شد (فیلم دوم دندان مار بود با 3 رأی) و در نظرخواهی همین مجله از همة منتقدان مطبوعات در پایان سال 1369 که فیلم به نمایش عمومیدرآمده بود، دندان مار اول شد و هامون سوم. توی فهرست برگزیدههای چند تا از منتقدان معروف آن سالها اسمیازهامون نبود. همان سال در شمارة صد ماهنامة «فیلم» در نظرخواهی دیگری از نویسندگان مجله برای گزینش بهترین فیلمهای پس از انقلاب،هامون به همراه دونده و دستفروش در ردة هفتم قرار گرفت، در حالی که باشو فیلم اول شد و مادیان، شاید وقتی دیگر، ناخدا خورشید، خانة دوست کجاست، اجارهنشینها و آن سوی آتش بالاتر از هامون ایستادند. اما عجیب این بود که هامون در نظرخواهی از خوانندگان مجله فیلم اول شد. در مورد اخیر حیرتزده بودم که چهطور خوانندگان مجله که عموماً جوان بودند و هستند، یا معمولاً جوانها در این گونه نظرخواهیها شرکت میکنند، فیلمی را برگزیده بودند که به نظر میآمد دغدغههای شخصیت اصلی آن دغدغة آنها نیست و حداقل مربوط به یک نسل قبلتر است. این حیرت کماکان با تبدیل شدن هامون به یک فیلم کالت و افزایش تعداد علاقهمندان جوانش به آن (و افزایش شدت علاقة آنها) ادامه یافت که حالا البته پاسخهایی نهچندان دقیق و روشن برای این پرسش پیدا کردهام، ولی همچنان فکر میکنم علاقة این گروه سنی به فیلمیمثل نفس عمیق طبیعیتر است تاهامون. و بخشی از آن حیرت ادامه دارد.
در نظرخواهی سال 1378 ماهنامة «فیلم» از منتقدان ایرانی برای انتخاب بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایرانهامون حتی در میان بیست فیلم اول هم نبود و در این سالها چند نظرخواهی در نشریات دیگری هم انجام شد که حالا نتیجة آنها و جایگاههامون در این نظرخواهیها را به یاد ندارم، اما در آخرین نظرخواهی از شصت منتقد کشور با هدف انتخاب بهترین شخصیتهای کل تاریخ سینمای ایران (ماهنامة «فیلم»، شمارة 321، 20 شهریور 1383) حمیدهامون در صدر ایستاد؛ بالاتر از مشدحسن و سید و قیصر و حکمتی و ناییجان و علی خوشدست و مجید ظروفچی و بقیه.
تاریخ داشت قضاوتش را میکرد؛ همان که میگویند عادلترین و منصفترین و بهترین داور آثار هنری است. خودم هم که در نمایش جشنوارة هشتمهامون را دوست نداشتم و سال بعد هم به همین دلیل در نمایش عمومیآن را ندیدم، بعدها در تماشای اتفاقی فیلم، دیدم چه اشتباهی کرده بودم و ارزشهایهامون برایم از سایه درآمد. بار اول که فیلم را دیده بودم، به نظرم آمده بود کههامون فیلمیآشفته است و با آن رفتوبرگشتهای زمانی، به این نتیجه رسیده بودم که این جوری میشود کل سکانسهای فیلم را جابهجا کرد و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. و این هم یعنی یک نقص ساختاری. جاهایی از فیلم هم به نظرم تقلید از فیلمهای فلینی آمد و مقداری ادابازی و پراکندهگویی و انداختن طعمههای کلامیو مفهومیدر برابر تماشاگر برای مشغول کردن ذهن آنها. ناگفته نماند که تأیید رسمیفیلم در جشنواره و جایزه گرفتنش و محمل جایزه گرفتنش هم شاید در ایجاد دافعه در آن سالها، لااقل برای عدهای که من جزوشان نبودم، تأثیر داشته است. در بازبینی فیلم به این نتیجه رسیدم که این فرم ساختاری، در تناسب کامل با موضوع و مضمون و وضعیت شخصیت اصلیاش است. آن وقت دیگر فلینیبازیها و ادابازیهایش هم منطق خود را برایم پیدا کرد و بعد در دفعههای بعد، جنبههای دیگرش برایم آشکار شد و هر بار میشد چیز تازهای در آن یافت. البتههامون هیچگاه فیلم محبوبم نشد، اما یکی از مثالهایم شد برای تناسب فرم و محتوا، کارگردانی ساده و عمیقی که حاصل پختگیست، دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و بازیگری. که شد سبک کارگردانی مهرجویی.
سال 1374، برای دویستمین شمارة ماهنامة «فیلم» به همکاران پیشنهاد دادیم که هر کس در مطلبش از تجدیدنظرهایی که دربارة فیلمها و فیلمسازانی در زندگیاش کرده بنویسد؛ و به طور مشخص اگر زمانی نسبت به فیلمینظر منفی داشته و بعدها در تماشای مجدد همان فیلم ارزشهایی در آن کشف کرده، از این تجربهاش بنویسد. کمتر کسی این پیشنهاد را جدی گرفت و تعداد کسانی که مطلبشان را با این موضوع نوشتند بسیار اندک بود. یکی از آنها خودم بودم که همیشه آمادة اعتراف به خطاهای کرده و ناکردهام هستم. پس از مقدمهای طولانی دربارة تاریخچة قضیه در مورد خودم، به طور مشخص از شستوشوی نگاهم نسبت به سه فیلم کندو، هامون و مادر نوشتم. و در موردهامون همین چیزهایی را که در پاراگراف بالا توضیح دادم نوشتم. (ناگفته نماند که در یکی از بازنگریهای اساسی به فیلمهامون، حدود ده سال پیش مجید اسلامیدر ماهنامة «فیلم» مضمون محوری فیلم را که عدهای عاشقش شدند و به همین دلیل تحسینش کردند، نوعی هجو آن مفاهیم تفسیر کرد که به نظرم تفسیر درستی بود).
حالا، این روزها و پس از درگذشت خسرو شکیبایی، تماشایهامون طعم و معنای دیگری دارد و احساسهای متفاوتی را در آدم برمیانگیزد. یکی از آن احساسهای شخصیام احساس رضایت و خشنودی از این است که چه خوب شد که ارزشهای هامون خیلی زود و در زمان خودش شناخته شد و آفرینندگانش قدر دیدند و مثل مورد علی حاتمینشد که پس از درگذشتش او را کشف کنیم و حسرت بخوریم. اگر دونده و اجارهنشینها را هم با اغماضهایی بشود فیلم کالت خواند، اماهامون بیبروبرگرد نخستین فیلم کالت کامل سینمای پس از انقلاب بود. با کمی جسارت میشود گفت کههامون بازیگری در سینمای ایران را هم به دو بخش قبل و بعد از خود تقسیم کرد؛ ضمن اینکه سینمای پس از انقلاب صاحب نخستین ستارة خود شد که ضمناً بازیگر خوبی هم بود. آن قدر خوب که نه خودش و نه فیلمسازان دیگر نتوانستند از وسوسة تکرار حمیدهامون خودداری کنند. اما خسرو شکیبایی در قفس حمیدهامون اسیر نماند و چند تا از نقشهای بزرگ سینمای این سالها را از آن خود کرد. فارغ از کیفیت خود فیلمها، حتی تکسکانسهای بعضی از فیلمهایش را میشود گذاشت و همین جوری تماشا کرد. آنهایی که میخواهند بازیگر شوند میتوانند از آنها بیاموزند. ما که چنین قصدی نداریم، حالش را میبریم و حالا البته حسرتش را.
بیست سال با پدیده «هامون» 1367 تا 1387 |
1- «هامون» دهمین فیلم بلند سینمایی کارنامه داریوش مهرجویی است که بیست سال پس از اولین فیلمش در سال 1367 تولید و در سال 1368 به نمایش عمومی درآمد.
2- «هامون» آغازگر دورهای درخشان در کارنامه مهرجویی است که پس از دوره موفق فیلمسازی در سالهای پیش از انقلاب، دچار دستاندازهای مختلفی شده بود و با نمایش موفق «هامون» بود که مهرجویی بار دیگر به عنوان فیلمساز مهم و شاخص این سینما مطرح شد.
3- پیش از ساخت «هامون»، مهرجویی به فرانسه مهاجرت کرد و حاصل این سفر فیلمی درباره آرتور رمبو شاعر معتبر فرانسه به نام «سفر به سرزمین آرتور رمبو» بود که هیچوقت در ایران نمایش داده نشد. پیش از سفر، اولین فیلم مهرجویی بعد از انقلاب با نام «مدرسهای که میرفتیم» دچار جرح و تعدیلهای فراوان شد و ده سال پس از ساخت در سال 1369 به نمایش درآمد.
4- مهرجویی پس از انقلاب و پیش از «هامون» کمدی پرفروش و جذاب «اجارهنشینها» (اولین کارش بعد از بازگشت از فرانسه) را ساخت که جایگاه جدیاش را نزد منتقدان و روشنفکران پس از سالها پیدا کرد و «شیرک» هم فیلم ناموفق دیگری بود که یک سال پیش از شروع ساخت «هامون» به نمایش درآمد و اقبالی به دست نیاورد. در چنین شرایطی بود که مهرجویی سراغ «هامون» رفت و ساخت فیلمی پیچیده و پر از فلاشبک و با ساختاری نزدیک به جریان سیال ذهن در آن موقعیت ریسک بالایی داشت.
5- فیلمنامه «هامون» براساس عنوانبندی فیلم «با نگاهی به زندگینامه سورن کییر کهگور و کتاب «هرتسوک» اثر سال بلو و «بوف کور» صادق هدایت» نوشته شده است.
قصه فیلم «هامون» در اصل یک قصه خیلی قدیمی است. یک بخش از طرحی گسترده که میتوانست یک رمان بلند باشد. این طرح قبل از انقلاب به ذهن مهرجویی رسید و نوشته شد ولی به سرانجامی نرسید.
6- طرح کلی داستان اولیه، سرگذشت یک خانواده بود که شخصیت و ماجراهای حمید هامون به یکی از اعضای آن از موضوعهای فرعی آن داستان مفصل و پر شخصیت بود. بقیه داستانها مربوط به سایر اعضای خانواده میشد که سه برادر بودند؛ این طرح رمان با نام ابتدایی «دیدار» نوشته شد. برادر کوچکتر خانواده به نام احمد در پاریس زندگی میکرد و گویا سرگذشت او که فیلمساز است و شباهتهایی به زندگی مهرجویی هم دارد، به صورت یک رمان مستقل نوشته شده و قرار است بهزودی منتشر شود. حمید هامون در این طرح برادر وسطی بود. این بخش بهصورت رمان نوشته شده بود که قبل از انقلاب به شکل فیلمنامه درآمد و قرار بود همان موقع ساخته شود. فیلمنامه آن هم پیش از انقلاب تصویب شده بود و ساختار قصه هم شباهتهایی با فیلم فعلی داشت؛ شخصیتهایی مثل علی عابدینی و توجه هامون به کییر کهگور و رساله «ترس و لرز» در آن داستان هم بود.
7- طرح اولیه با قصه فیلم «هامون» متفاوت است. در واقع برداشت دیگری از این ماجرا و شخصیتهاست که مهرجویی قصد داشت همه آنها را در قالب یک چندگانه سینمایی درآورد و «هامون» یکی از بخشهای آن باشد. آن طرح بلندپروازانه به سرانجام نرسید و مهرجویی بخشهای مربوط به حمید هامون را دستمایه نوشتن فیلمنامه فیلم بعدیاش قرار داد و فیلم مستقلی ساخته شد که دیگر هیچ دنباله یا اشارهای در دیگر آثارش ندارد، گرچه به تعبیر خودش میشود شخصیت اسد و صفا (دو برادر فیلم «پری») را به نوعی ادامه شخصیت حمید هامون در نظر گرفت. مهرجویی در نوشتن این فیلمنامه از تجربههایش در فیلم «الموت» و تفرج در فلسفه و حکمت شرق از طریق کربن و یونگ و خواندن متون اصلی تشیع و اسماعیلیان استفاده زیادی کرد و سمت و سوی ماجرا پیدا شد.
8- مهرجویی برای نقش اول فیلمش سراغ خسرو شکیبایی رفت که تا پیش از «هامون» فیلم مهمی بازی نکرده بود و مهرجویی کارش را در یک نمایش خیابانی به کارگردانی هایده حائری در طبقه بالای تالار شهر دید و برای بازی در این نقش دعوتش کرد.
9- خسرو شکیبایی به دعوت مهرجویی به خانه او میرود و مهرجویی به روال همیشه از شکیبایی عکسهای مختلفی میگیرد و بعد نسخهای از فیلمنامه «هامون» را در اختیارش میگذاد که بیشتر یک سیناپس مفصل است تا فیلمنامه کامل. بخشهایی از فیلمنامه بعدها به مرور کامل میشود و بخشهایی هم به صورت بداهه سرصحنه اجرا میشود.
10- بازیگر زن مقابل شکیبایی هم چهره شناختهشدهای نبود. نقش مهشید را بیتا فرهی بازی کرد که پیش از «هامون» تجربه بازیگری و حضور جلوی دوربین نداشت. فرهی از آمریکا برگشته بود و مهرجویی که در سالهای اقامت و دانشجویی در آمریکا با او آشنا شده بود، برای بازی در نقش مهشید دعوتش کرد.
11- «هامون» هشتمین همکاری مهرجویی با عزتالله انتظامی است که از زمان ساخت «گاو»(1348) آغاز شده بود. انتظامی در دوران تولید فیلم بیمار بود و بهسختی کار میکرد. او که قرار بود اواسط فیلمبرداری جراحی شود، از ابتدای کار لنگیدن شخصیت دبیری را جلوی دوربین اجرا کرد تا کار دوپاره نشود. بخشهایی از بازی و شخصیت دبیری در دفتر وکالت او از فیلم نهایی کوتاه شد و همین موضوع باعث دلخوری و کدورت انتظامی از مهرجویی شد. آنها پس از «هامون»، در فیلم «بانو» هم همکاری کردند و بعد از آن دیگر انتظامی نقشی در فیلمهای مهرجویی بازی نکرد و فقط در یک سکانس «میکس» جلوی دوربین او رفت.
10- شیوه روایت غیر خطی و تودرتو و فلاشبکهای متعدد فیلم باعث شد تا کسی جرات سرمایهگذاری روی فیلم را نداشته باشد. در نهایت مهرجویی با سرمایه شخصی و وام فارابی سراغ تولید فیلم میرود و در عنوانبندی فیلم هم نام شرکت پخشیران به مدیریت هارون یشایایی در این کار کنار نام مهرجویی دیده میشود.
11- نسخه اولیه «هامون» از زمان متعارف اکران عمومی در ایران بیشتر شد و مهرجویی ناچار شد 15 دقیقه از صحنههای فیلم را کوتاه کند و در نهایت با زمان 120 دقیقهای به نمایش درآمد.
12- اولین نمایش عمومی فیلم در هشتمین جشنواره فیلم فجر با واکنشهای متفاوتی مواجه شد. منتقدان برخلاف انتظار استقبال چندانی از فیلم نکردند و مدتها طول کشید تا «هامون» جایگاه واقعی و اهمیت و ارزش والایش را به آنها نشان دهد. خیلی از نوشتههای آن روزهای منتقدان، امروز به شوخی شبیه است و تعداد زیادی از آنها بعدها شفاهی یا مکتوب از نظر شتابزدهشان نسبت به فیلم و کیفیتش برگشتند. عمده ایرادهای آن روزها به ساختار نامتعارف و روایت غیرخطی فیلم برمیگشت که از نظر بعضی منتقدان سینمایی آشفتگی و ضعف در روایت تلقی شد. فیلم البته مدافعان پروپا قرصی هم داشت و این جهتگیری و صفبندی میان موافق و مخالف در زمان اکران عمومی فیلم هم ادامه داشت.
13- برخلاف منتقدان، داوران جشنواره فجر از «هامون» استقبال چشمگیری کردند. فیلم توانست در هشتمین جشنواره فجر شش سیمرغ بلورین برای رشتههای مختلف دریافت کند: جایزه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بهخاطر ایجاد هماهنگی کامل در فیلم و دستیافتن به معیارهای بالای سینمایی و زیباشناسی؛ جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به خاطر ارائه موفق مفهوم «علیخواهی» در فرهنگ ایرانی؛ جایزه ویژه به کارگردان، بهخاطر تلاش موفق در ساخت و پرداخت فیلمی تاملبرانگیز که حدیث صادقانه، موثر و سینمایی تحول و بازگشت انسان به سوی اصل خود است؛ جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد برای خسرو شکیبایی؛ جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری برای تورج منصوری؛ جایزه سیمرغ بلورین بهترین تدوین برای حسن حسندوست.
14- «هامون» در طول این سالها در جشنوارههای جهانی فراوانی شرکت کرده و دو جایزه بینالمللی گرفته است: جایزه برنز بهترین فیلم در بیست و چهارمین جشنواره جهانی هیوستون در 1991؛ جایزه سوم جشنواره توکیو در 1991.
15- «هامون» برخلاف تصور و انتظار خیلیها از پرفروشترین فیلمهای سال شد و مردم و تماشاگران عام – بر خلاف منتقدان آن سالها – فیلم را دوست داشتند و به تماشایش رفتند. از زمان نمایش عمومی فیلم بود که «هامون» در ذهن تماشاگران جا باز کرد و رفته رفته به عنوان یک «فیلم کالت» اساسی در تاریخ سینمای ایران ماندگار شد. نسخه ویدئویی فیلم بارها و بارها دیده شد و خیلیها دیالوگها و تکیهکلامهای «هامون» را از بر داشتند.
16- خسرو شکیبایی با بازی درخشان و ماندگارش در نقش حمید هامون جایگاهی بلند در بازیگری سینمای ایران پیدا کرد و از آن پس به عنوان یک بازیگر محبوب و معتبر به کارش در سینما و تلویزیون ادامه داد. نقش حمید هامون آنقدر موثر و بهیادماندنی بود که خیلیها فیلمهای بعدی خسرو شکیبایی را هم از دریچه هامون دیدند و نوع خاص حرفزدن و حرکات منحصربهفرد شکیبایی باعث شد تا به اشتباه فکر کنند او هنوز از سایه نقش مهم کارنامهاش درنیامده است. شکیبایی بعدها با چند فیلم و نقش ماندگار دیگر بر این تصور آن دوران خط بطلان کشید و نامش تا همیشه به عنوان بازیگری بزرگ و محبوب در تاریخ سینمای ایران ماندگار شد.
17- مثل خیلی از پدیدههای مهم دیگر، این بار هم مردم جلوتر از منتقدان و نخبگان جامعه به یک پدیده مهم و موثر واکنش مثبت جمعی نشان دادند. علاوه بر فروش فیلم و محبوبیتش به عنوان یک «فیلم کالت»، «هامون» در نظرخواهی از مردم و خوانندگان ماهنامه فیلم در شماره 100 این مجله به عنوان «بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران» انتخاب شد. این اتفاق در شماره 200 مجله هم تکرار شد. پس از این بود که «هامون» در نظرخواهی از منتقدان و نویسندگان سینمایی در ماهنامه فیلم عنوان «بهترین فیلم سینمای پس از انقلاب» را به خودش اختصاص داد.
18- نمایش نسخه کوتاه شده و تکه پارهای از «هامون» در تلویزیون و برنامه سینما ماورا باعث واکنشهای فراوانی شد. دوستداران فیلم در نشریات مختلف به این نمایش توهینآمیز و مثلهکردن بیدلیل فیلم اعتراض کردند و داریوش مهرجویی در نامه سرگشادهای خطاب به رییس سازمان صدا و سیما نسبت به نمایش این نسخه کوتاهشده اعتراض کرد.
19- در شماره 321 ماهنامه فیلم نظرخواهی دیگری درباره بهترین شخصیتهای تاریخ سینمای ایران انجام شد و حمید هامون در این نظرخواهی هم رتبه اول «بهترین شخصیت تاریخ سینمای ایران» را به دست آورد.
20- خسرو شکیبایی در نظرخواهی بهترین بازیگران تاریخ سینمای ایران در کتاب سال ماهنامه فیلم به عنوان یکی از 5 بازیگر برگزیده تاریخ سینمای ایران انتخاب شد. فیلم «هامون» در نظرخواهی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران جزو 5 فیلم برگزیده تاریخ سینمای ایران شد و خسرو شکیبایی هم یکی از 5 بازیگر برگزیده اعضای این انجمن شد. این آخرین افتخار خسرو شکیبایی فقید در زمان حیات بود که چند هفتهای پیش از درگذشت غمانگیزش برای دریافت جایزه روی صحنه تالار وحدت رفت و بدون گفتن جملهای پایین آمد. خسرو شکیبایی، بازیگر نقش حمید هامون، سرانجام در صبح روز 28 تیرماه 1387 در 63 سالگی براثر ایست قلبی ناشی از سرطان کبد در بیمارستان پارسیان از دنیا رفت و به خاطرهها پیوست.
یادداشت اختصاصی «داریوش مهرجویی»؛ شش فیلم با او ساختم و شش بار شاهد فوران شور و حال و حس و هنر و مهربانی او بودم | |
«داریوش مهرجویی»، کارگردان سینمای ایران در یادداشتی از اینکه طی سالهای اخیر به خسرو شکیبایی بیتوجهی شده گله کرد. «داریوش مهرجویی» کارگردان سینمای ایران که در 6 فیلم «هامون»، «بانو»، «سارا»، «پری»، «دختردایی گمشده» و «میکس» با «خسرو شکیبایی» همکاری کرده است، یادداشتی را در سوگ «خسرو شکیبایی» نوشته است. بنا بر این گزارش، در یادداشت «داریوش مهرجویی» آمده است: دایی سینمای ایران رفت. طنین صدای گرم او هنوز در گوشم است، دختر دایی گم شده،گم شده ، روح سرگردان شده دختر دایی طعمه دریا شده ... و روح ظریف او نیز واقعا طعمه دریا شد ... طعمه بیتوجهیها ، بیتفاوتیها ، ندانمکاریها ... و در این چند سال اخیر، خسرو شکیبایی را درنیافتند. مهرجویی نوشته است: او نیز نظیر خیلیهای دیگر طعمه بیتوجهی و زمختی کسانی شد که نمیدانند روح لطیف هنرمند را چگونه دریابند و نسبت به سختیهای زندگی هنرمندان بیتفاوتاند. چه کسی خسرو شکیبایی را که میتوانست هنوز برای سالهای سال ما را از هنر بازیگری عالی و صدای گرم و دلنشین خود مشغول و هوشیار سازد، از ما گرفت؟ «مهرجویی» در ادامه این یادداشت، نوشته است: شش فیلم با او ساختم و شش بار شاهد فوران شور و حال و حس و هنر ... و مهربانی او بودم. و چه سخت است تحمل این اندیشه که بار هفتمی در کار نخواهد بود. خسرو روحت شاد. منبع خبر : فارس | |
دوشنبه,31 تیر 1387 - 15:42:42 |