یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الاحسن الحال
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
سیمین دانشور نویسنده و مترجم شهیر ایرانی و همسر جلال آل احمد در سن 90 سالگی در تهران درگذشت.
سیمین دانشور عصر روز پنجشنبه در تهران از دنیا رفت. بنا بر این گزارش وی در چند سال گذشته با مریضی دست به گریبان بود به نحوی که حال وی در هفته های جاری رو به وخامت رفته بود.
سیمین دانشور در 8 اردیبهشت سال 1300 در شیراز متولد شد. نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به 17 زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب میشود. دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.
او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسه? انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه? تحصیل در رشته? ادبیات فارسی به دانشکده? ادبیات دانشگاه تهران رفت.
دانشور، پس از مرگ پدرش در 1320 شمسی، شروع به مقالهنویسی برای رادیو تهران و روزنامه? ایران کرد.
در 1327 مجموعه? داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعه? داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شدهاست. مشوق دانشور در داستاننویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی، و صادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آلاحمد، که بعداً همسر وی شد، آشنا شد.
در 1328 با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رساله? وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیعالزمان فروزانفر).
دکتر سیمین دانشور به سال 1327 زمانی که در اتوبوس نشسته بود تا راهی شیراز شود با جلال آلاحمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد و در سال 1329 با آلاحمد ازدواج کرد. دانشور در 1331 با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشته? زیباییشناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.
پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال 1338 استاد دانشگاه تهران در رشته? باستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در 1348، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جمله? پرفروشترین رمانهای معاصر است. در 1358 از دانشگاه تهران بازنشسته شد. از سیمین دانشور همواره بعنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کم نظیر در ادبیات داستانی ایران نامبرده میشود.
پیکر سیمین دانشور بانوی داستاننویسی ایران فردا یکشنبه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) آرام میگیرد. | |
سعید خال مدیر روابط عمومی و امور فرهنگی سازمان بهشت زهرا (س) در گفتگو با خبرنگار مهر، از هماهنگی خانواده زندهیاد سیمین دانشور برای خاکسپاری وی خبر داد و گفت: پیکر خانم سیمین دانشور فردا یکشنبه 21 اسفند در قطعه 88 (هنرمندان) به خاک سپرده میشود. مشاور مدیرعامل سازمان بهشت زهرا (س) همچنین با اشاره به احتمال ازدحام جمعیت تشییع کننده پیکر دانشور تاکید کرد که تمهیدات لازم برای تدفین در خور شان بانوی داستاننویسی ایران اندیشیده شده است. |
فیلم خوب جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی، فیلمی بود که از شروع اکرانش در سینما های کشور حرف و حدیث ها فراوان داشت .از جایزه گلدن کلوب ،فیلم فجر و این که سیاسی هست یا نیست و این آخری که افتخاری بی نظیر در سینمای ایران محسوب می شود، کسب جایزه اسکار به عنوان بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان .
در این میان به مطلب جالبی برخوردم در سایت عصر ایران با عنوان" لباس لیلا حاتمی در مراسم اسکار" به خاطر همین بخشی از اون مطلب در این پست گذاشتم
... مراسم اهدای جایزه اسکار به "اصغر فرهادی" ، سه مهمان ویژه داشت. نادر، سیمین و ترمه (خانواده فیلم جدایی...)در کنار یکدیگر نشسته بودند تا تداعی کننده پایان جدایی نادر از سیمین باشند.
دیشب لیلا حاتمی، پیمان معادی و سارینا فرهادی نبودند که در "کداک تیاتر" به افتخار فرهادی کف می زدند و اشک می ریختند. بلکه این قهرمانان فیلم دوست داشتنی سینمای ایران بودند ، که اگر شاهکار هنری شان تداعی گر جدایی دو نگاه و اندیشه متفاوت از یکدیگر بود ، این بار ضیافت بزرگ عرصه هنر را عرصه ای برای آشتی و "وصل" جدا ماندگان معرفی می کردند.
دیشب سه چهره اصلی شاهکار اصغر فرهادی که در آخرین نمای فیلم با رخت عزا از یکدیگر جدا شدند، در هیبتی جدید کنار یکدیگر نشسته بودند و اینگونه بود که در کنار پیمان معادی، لیلا حاتمی در لباسی نظیر لباس نوعروسان نشسته بود و سارینا فرهادی باز هم حلقه اتصال این دو بود.
در واقع ، انتخاب لباس عروس گونه لیلا حاتمی (بازیگر نقش سیمین) دارای پیامی تفکر شده بود و نشان دهنده وصال و پایان جدایی بود.
دیشب درست در همان لحظاتی که اصغر فرهادی پشت تریبون از فرهنگ و صلح به جای جنگ سخن می گفت ، نقش آفرینان جدایی نادر از سیمین در سالن "کداک تیاتر" ، جملات فرهادی را به زبان هنر ترجمه می کردند و پایان جدایی ها را با اشک های شوق ترمه، به تصویر می کشیدند.
و اما سخنان زیبای فرهادی در اسکار
"سلام به مردم خوب سرزمینم. در این لحظه ایرانیهای بسیاری در سراسر جهان در حال نظاره ما هستند و تصور میکنم که خیلی خوشحال هستند. خوشحالند نه تنها به خاطر یک جایزه مهم، یک فیلم یا یک فیلمساز، بلکه به خاطر اینکه در زمانی که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت بین سیاستمداران مبادله میشود، نام کشورشان ایران در اینجا از دریچه فرهنگ با افتخارش به زبان مىآید، فرهنگ غنى و کهنی که زیر غبار سنگین سیاست پنهان شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم کشورم تقدیم مىکنم، مردمى که به تمام فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از خصومت و خشونت بیزارند."
«پذیرایی ساده» تنها نماینده سینمای ایران در فستیوال برلین است
فیلم «پذیرایی ساده» ساخته مانی حقیقی تنها فیلم بلند نماینده سینمای ایران در جشنوا ره قدیمی و معتبر برلین خواهد بود. «پذیرایی ساده» در بخش فروم شصت و دومین دوره جشنواره پذیرفته شده است. در این بخش فیلم هایی حضور دارند که نگاه تجربی و متفاوتی به سینما دارند. در کنار فیلم «پذیرایی ساده»، سینمای ایران یک نماینده هم در هیات داوران دارد؛ اصغر فرهادی که سال گذشته خرس طلایی جشنواره را همراه با خرس نقره ای گروه بازیگران دریافت کرد، امسال در ترکیب داوران است.
به گزارش سایت "سینمای ما" مانی حقیقی به عنوان یکی از نویسندگان فیلمنامه، کارگردان و بازیگر اول مرد «پذیرایی ساده» همراه با ترانه علیدوستی بازیگر زن نقش اول فیلم، میهمان جشنواره برلین خوهند بود. به دلیل همزمانی فستیوال برلین با جشنواره فیلم فجر، حقیقی و بازیگرش پس از پایان اختتامیه جشنواره فجر راهی برلین خواهند شد تا در روزهای پایانی و اختتامیه این فستیوال حضور داشته باشند.
«پذیرایی ساده» در جشنواره فجر امسال جزو 32 فیلم بخش مسابقه است و از امیدهای جشنواره در چند بخش اصلی است.
سینمای ایران در چند سال اخیر با خرس نقره ای رضا ناجی برای «آواز گنجشکها» و خرس نقره ای کارگردانی و خرس طلایی اصغر فرهادی برای «درباره الی ...» و «جدایی نادر از سیمین» همیشه خبرساز و مطرح بوده است.
منبع: سینمای ما
فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی در شصت و نهمین دوره جوایز سالانه گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم خارجیزبان را دریافت کرد.
سینمای ما- متن کوتاهی که ابراهیم حاتمیکیا در تمجید از «یه حبه قند»، جدیدترین ساخته رضا میرکریمی نوشت، با نیش و کنایههای توهینآمیز این فیلمساز به همکار موفق دیگرشان اصغر فرهادی و تلویحاً با انتقاد از مضمون فیلم «جدایی نادر از سیمین» همراه بود. این حرفهای تند و مغرضانه واکنشهای متفاوتی را در فضای رسانهای ایجاد کرد. این کارگردان سینما در این یادداشت نوشته است:
«یا لطیف
خیر ببینی آقا سیدرضای میرکریمی. کامات شیرین. اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان میرفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرسنشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتابمان به جبرِ همکار تلخمزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم.
خیر ببینی برادر. تو با حَبّه قندی کام دودگرفتهمان را شستی و به یادمان آوردی که ایرانی هستیم. نامی داریم و نشانی. ادبی داریم و آدابی، که به وقت شادمانی بدانیم چه باید کنیم و به وقت عزا چه باید باشیم.
سیّد عزیز، متوقع نباش که با این حَبّه قندت قادر به شیرین کردن کامِ جفامسلکان باشی. این تلخی به بلندای نسلِ این نهضت همچنان ادامهدار است، ولی بدان، این بارانِ سیاهِ جفایِ غریبههایِ دوستنما، پایانی دارد. تو حوصله کن و مباد که شکایت به غریبه بری. تو شاگردِ مکتبِ فردوسی و حافظی که نه کوچیدند و نه شوقِ ترکِ سرزمین به فرزندانشان دادند. این عصر وارونگی پایانی دارد برادر!
برادرت ابراهیم حاتمیکیا، برگریزان یکهزار و سیصد و نود.»
حسین معززینیا در یادداشتی که در واکنش به این متن منتشر کرد، در انتقاد به حرفهای حاتمیکیا نوشت:
«امروز متنی به قلم ابراهیم حاتمی?کیا منتشر شده در ستایش فیلم «یه حبه قند» و نکوهش اصغر فرهادی. یا تعبیر درستترش این است که بگویم متنی منتشر شده بهمنظور سرزنش اصغر فرهادی که تحسین «یه حبه قند» و رضا میرکریمی را هم در خود دارد.
این یکی از تأسفآورترین متنهایی است که در زندگیام خواندهام. بعد از خواندنش حالم بد شد. دلم گرفت. غمگین شدم. چون دیدم کسی که روزگاری از خالصترین و صادقترین آدمهای این مملکت بوده، چنان دچار بغض و کینه نسبت به همکار فیلمسازش شده که از اولین روزهای امسال که در برنامهای تلویزیونی حاضر شد و به اصغر فرهادی تاخت تا الان که به قول خودش فصل «برگریزان» فرا رسیده، هنوز نتوانسته بر احوالش فائق آید و کار را به جایی رسانده که پاک فراموش کرده در حالی دارد اصغر فرهادی را بابت نمایش شیوع دروغگویی در جامعهی ایرانی شماتت میکند که خودش دقیقاً و مشخصاً دارد دروغ مینویسد و اصغر فرهادی را متهم میکند به این که «در صف سفارت خرسنشان ایستاده تا از سرزمین همیشه آفتابمان... متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری» شود! و او را متهم کرده که فیلم میسازد تا شکایت به غریبه برد و شوق ترک سرزمین به فرزندانش بدهد!
میشود «جدایی نادر از سیمین» را دوست نداشت، میشود اصغر فرهادی را دوست نداشت و میشود «یه حبه قند» را دوست داشت. هیچکدام از اینها ایرادی ندارد. اما تأسفبار و حزنانگیز است که کسی را توبیخ کنیم که چرا نشان میدهی مردم دروغ میگویند و در همان لحظه خودمان دروغ بگوییم. تأسفبار است که وقتی فیلممان مجوز نمایش نمیگیرد چند هفته پیاپی از وضعیت «سرزمین همیشه آفتابمان» شکایت کنیم و بگوییم آسمان ابری است، اما موقع حمله به اصغر فرهادی که میشود، ناگهان ابرها را بزنیم کنار و آفتاب را ببینیم.
تأسفبار است که خودمان برویم در آلمان فیلم بسازیم و نشان بدهیم که در کنار راین هم میشود خدا را جست و به وقتش به کسانی که اعتراض میکنند این بسیجی را بردهای در آلمان که چه بشود حمله کنیم و بگوییم شما تنگنظرید، اما حالا بعد از بیست سال همکارمان را آدم خودباختهای تصویر کنیم که چون یک جایزه از جشنواره همان کشور گرفته پس حتماً رفته پشت در سفارت صف ایستاده تا به آن «سرزمین ابری» پناهنده شود! و تأسفآور است که از خواننده یادداشتمان پنهان کنیم که همکارمان قبل از ساختن فیلمش چند ماه در آن «سرزمین ابری» سکونت داشت و میتوانست با تهیهکنندهای آلمانی کار کند، اما پروژهاش را نیمهکاره رها کرد و آمد در سرزمین خودش فیلمش را ساخت. بنابراین اساساً نیازی به صف ایستادن پشت در جایی و تقاضای پناهندگی و گدایی جایزه از کسی نداشته است.
موضوع بحثم اصغر فرهادی نیست؛ اینها را نوشتم چون دلم گرفته از این منش که ابراهیم حاتمیکیا در پیش گرفته. نوشتم چون دوستش دارم و دلم نمیخواهد بیش از این ذهنش را صرف کینهجویی کند و حتی ستایش از فیلم شیرینی چون «یه حبه قند» را با این جور طعنه و کنایهها آمیخته کند. میتوانستم عافیتاندیشی کنم و اینها را ننویسم. میتوانستم سکوت کنم تا سلام و علیکمان برقرار بماند. میدانم که حالا دلخور میشود، اما ترجیح میدهم مثل خودش صریح حرف بزنم، هرچند که برنجانمش. ترجیح میدهم که بداند ما از او چنین انتظاری نداریم. ترجیح می?دهم بگویم که حواسش باشد روزگاری صراحتش با صداقت همراه بود.»
در متن دیگری که در واکنش به این نوشته حاتمیکیا منتشر شد، زهرا مشتاق عنوان "آقای حاتمیکیا؛ چرا نیش و کنایه؟"را انتخاب کرد و نوشت:
«سلام بر مردی که پایان عصر وارونگی را انتظار می?کشد . مردی که در این برگ ریزان و کام دود گرفته ، حبه?ای قند ، به یادش می?آورد اهل کجاست و کامش به خاطر اهل سرزمین آفتاب بودن شیرین می?شود !
من هم از شادمانی شما خوشحال شدم . از این که چیزی حالتان را خوب کرده. اما این نیش و کنایه?ها را و این اندازه سرریز بودن را فهم نمی?کنم .
من درباره هیچ فردی سخنی ندارم. بنای من رود کوچکی است که نرم نرم پیش آمده و اکنون به وسعت دریاست.
جریانی که زمانی با «داستان های یک شهر» پیش آمد . به «شهر زیبا» رسید . از«رقص در غبار» پرده برداشت. به «چهارشنبه سوری» رسید و ناگهان به اتفاق درخشانی چون «جدایی نادر از سیمین» رسید.
حتا دو لغت «ناگهان» و «اتفاق» هم غلط است . چون تمام این چند اثری که می?شود گفت تمام اهالی سینما آن?ها را دیده?اند ، خبر از تالیفی تصویری و اجتماعی است . آثاری که بیش از هر چیز نشانه?ای است از تولد اندیشمندی اجتماعی که پیرامونش را به طرز تکان دهنده?ای مورد واکاوی و جست و جو قرار داده و از صافی نگاهش ، اصل و قایع ، بی پرده و برهنه قابل مشاهده است .
پیچیدگی دشواری که تنها روایت و قصه است که تلخی بی نهایتش را اندکی قابل تحمل می?سازد.
و قرار گرفتن در برابر همین آینه تمام قد است که هیکل فربه و پرچربی و از ریخت افتاده این اجتماع تمام خشمگین را چنین نافرم و غیرقابل تحمل می?سازد.
فیلمساز محبوب دیار ما ، موافق شوید که دیگران هم گاه ، به اندیشه?ای دیگر ، دریافت?های خویش را تبدیل به فیلم سازند. و موافق باشید جهانی شدن نه تنها به مفهوم فروریختن مرزهاست ، بلکه جهانی شدن اندیشه نیز هست.
انتقال هر هشدار از اجتماعی به اجتماع دیگر نشانه?ای از بیداری است، و البته شباهت فاجعه بار اجتماع صرفا عقیدتی و ایدئولوژیک انسان?ها.
چیزهایی هست که خوشحالمان نمی?کند. رویمان را برمی?گردانیم که این همه بدقوارگی را نبینیم. اما انکار ما چیزی را تغییر نمی?دهد . ما زنجیروار به سلسله دلهره?آوری که ما را احاطه و مغروق ساخته متصل شده?ایم.
حالا هر اسمی روی آن گذاشته شود ، دیگر اهمیتی ندارد. از صف سفارت خرس نشان تا یک پیشانی انباشته از مهر دروغ و حتا متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری .
چه تلخ باشد ، چه شیرین و چه خوشمان بیاید یا نه ؛ ساختار تفکر در میان آدم های دنیا تغییراتی اساسی یافته است . وقتی نظریه انیشتین با آن اندازه از استواری ، دچار خلل ، تردید و در آستانه دگرگونی قرار می گیرد ؛ چگونه می توان حافظ و فردوسی را تنها به دلیل ماندن و کوچ نکردن ستود و ستایش کرد؟!
به دور از هر خشم و کینه سرریز شده?ای ، آیا راستین?تر و صادق?تر از «جدایی نادر از سیمین» مثالی برای تصویر اجتماعی چنین در آستانه هشدار می?توان یافت ؟
این فیلم برای من نما به نما ، نمایشی از اهمیت اخلاق در اجتماع انسانی است . اجتماعی که بندهایش ، دسته دسته از هم گسیخته می?شود . اجتماعی که داستانش از آمارهایش پیداست . آن جا که آمار سخن می گوید...
به دور از هر خشم و کینه سرریز شده ای که برای مردی چون شما و در دهه پنجاه زندگی که انتظار خویشتن داری بیشتری از او می رود، آیا...»
منبع: http://silverscreen.parsiblog.com