سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
علی بیدار(68)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :555
بازدید دیروز :159
کل بازدید :189759
تعداد کل یاداشته ها : 92
103/9/7
7:2 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسن ساعی[17]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

"من حسن گلابم، پسر ننه گلاب"

 

سریال " حلقه سبز" به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا، دومین سریالی است که حاتمی کیا برای تلویزیون می سازد. حاتمی کیا بعد از مشکلاتی که در سینما برایش بوجود آمد و بنا به دلایلی از اکران چند تا از فیلمهایش جلوگیری شد به سریال سازی روی آورد. کار اول حاتمی کیا، سریال "خاک سرخ"، اثر پرمخاطبی بود که اتفاقات آن در زمان جنگ ایران وعراق روی می داد. و اما حلقه سبز، داستان جوان معلولی به نام حسن گلاب است که مرگ مغزی میشود و روح او با گلبهار انترن بخش جراحی ارتباط بر قرار می کند. حسن نمی خواهد قلبش را به هر کسی بدهد بنابراین گلبهار را راضی می کند تا باهم دنبال شخصی بگردند که به قول حسن گلاب " همچین تیرش از وسط قلب آدم عبور کنه". و اینطوری است که سریال به ژانر جاده کشیده میشود.

حلقه سبز روایتگر قصه آدمهای اصلی و فرعی زیادی است اما دو قصه پررنگتر از بقیه به چشم می آید. قصه ی حسن گلاب و قصه ی گلبهار.

 

حسن گلاب بخاط معلولیت جسمی، هیچگاه از زندگیش لذت نبرده و اینک که از جسم علیل آزاد شده است می خواهد لذت زندگی را بچشد حتی اگر شده با نگاه کردن به کسی که دارد کله پاچه می خورد( یعنی با کوچکترین لذات که خوردن می تواند باشد). حسن می خواهد از زندگی، این موهبت الهی به اندازه ای بچشد که راضی به مرگ شود. حسن گلاب سفری را برای درک لذات (دنیوی) هر چند با نگاه کردن باشد آغاز می کند و هر چقدر که به قصه ی آدمهای اطرافش (البته غیر از گلبهار) نزدیکتر می شود در درد و رنج و تمامی احوالات زندگی آنها، چیزی را می یابد که خود در زندگیش کمتر تجربه داشته است و یا شاید اصلا تجربه نداشته است و آن جز عشق نیست. تمام مبارزه حسن برای زنده ماندن برای درک عشق است این عشق چنان قدرتمند است که در نهایت گلبهار را نیز با خود همراه می کند و چون بدان عشق حقیقی می رسد فنا می شود. حسن عاشق طبیعت است و از کودکی در گلخانه ای بزرگ شده است که باغبانش ننه گلاب است.

 

و اما گلبهار، انترنی است که زندگی هیچگاه روی خوش به او نشان نداده است و او را چنان در چنگال کژرفتاری آدمهای دیگر( حیواناتی در لباس و شمایل انسان) فشرده و استخوانهایش را خرد کرده که جز مرگ به چیزی نمی اندیشد.  او نیز چون حسن لذتی از زندگیش نبرده است. برای همین است که حاضر می شود به حسن گلاب کمک کند، تمام تهمتها را به جان می خرد و از همه چیزش برای حسن گلاب می گذرد. درست است که گلبهار از زندگی چیزی جز تلخی ندیده اما حس حسن گلاب را برای درک لذت زندگی می فهمد. او به خوبی می داند که حتی در آینده نیز احتمالا فرصتی برای درک چیزی که در آخر بدان دست می یابد نخواهد داشت برای همین با کمک کردن به حسن گلاب و شروع یک مسافرت ( چه اینکه آنها با آدمهای متفاوتی روبرو می شودند و مهمتر از آن ، در تونل زمان از طریق کنجکاوی حسن به گذشته مشقت بار گلبهار پی می بریم) سعی دارد تا به حسن گلاب در تجربه ی جدیدش کمک کند. این سیر آفاق و انفس بیشتر از هفت روز طول نمی کشد ( هفت از اعداد ویژه است) و در این هفت روز گلبهار و حسن به یک درک و تجربه ی مشترک می رسند و آن جز عشق نیست. برای همین است که حسن در هفتمین روز آرامتر و متین تر و پخته تر شده است و گلبهار به معجزه دست یافته است؛ معجزه عشق.

 

حلقه سبز در بسیاری جهات فراتر از مدیم تلویزیون عمل کرده است و گاهی در برخی از سکانسها با سینما موازی حرکت کرده است. در سکانسی که حسن گلاب سر مزار ننه گلاب می رود با فیلمبرداری خوب و تدوین و پرداختی عالی، تماشاگر، حسن را از بالا می بیند که انگار دارد دور مزار ننه گلاب طواف می کند و درست بعد از این سکانس ، ما آسمان را می بینیم، تو گویی، مزار ننه گلاب جایی در آسمان است و این قطعه از زمین با آسمان پیوندی ابدی و ازلی دارد.

 

بازی بازیگران بسیار عالی بود مخصوصا بازی حمید فرخ نژاد( حسن گلاب) و سیما تیرانداز(گلبهار). محمد حاتمی(غلام) هم هر چه در دیگر بازیهایش کم گذاشته در آثار حاتمی کیا خوب درخشیده است.  موسیقی سریال خوب بود و تا جایی که می توانسته اند به اندازه بضاعت کشورمان از جلوه های ویژه استفاده کرده بودند.

 

با اجازه استاد:

حاتمی کیا با استفاده نمودن از قصه ای مخاطب پسند و پرداخت به روح (بازیگوش) یک معلول خواسته است سریالی با مضونی اجتماعی و صد البته مخاطب پسند و پر مخاطب بسازد. او در جذب مخاطب تا حدود زیادی موفق عمل کرده است و حتی می توان به جرات، با انبوه سریالهایی که در حال پخش یا تولید هستند و تنها می خواهند به هر نحوی شده مخاطب را پای تلویزیون نگه دارند( البته جذب مخاطب حداکثری مهمترین هدف بسیاری از برنامه های تلویزیونی است که در خیلی از موارد در دام بی محتوا بودن می افتند) حلقه سبز را یک سر و گردن بالاتر از آنها دانست. اما قرار نیست که چون دیگران سریالی با جذابیتهای کاذب می سازند و پایین تر از حلقه سبز قرار دارند حلقه سبز را نقد منصفانه نکرد. اینجا سئوالی برای نگارنده پیش آمده است که دوست دارد آنرا بپرسد: آیا کارگردانی مثل حاتمی کیا در سریال حلقه سبز پیش از آنکه به محتوا فکر کند به مخاطب فکر کرده است؟ چه دلیلی دارد که کارگردان موفقی چون او به چنین چیزی در تلویزیون فکر کند؟

 

حلقه سبز در قصه ی حسن گلاب موفق عمل نکرده است چرا که شخصیت حسن گلاب از اول معصوم و لوح دلش سفید بوده است و امروزه حتی تماشاگر عام نیز از چنین شخصیتهایی در فیلمها دلزده شده است. اما قصه گلبهار هر چند کوتاه و به صورت کاملا سینمایی و موجز گفته شد قصه ی خوبی بود که موازی با قصه حسن پیش رفت ولی باید از خست حاتمی کیا در گفتن قصه ی گلبهار گلایه مند بود. شاید هم شیرینهای قصه حسن گلاب از تلخی قصه گلبهار می کاست تا تماشاگر از شدت درد و رنج گلبهار دلزده نشود.

حالا دیگر شنبه شبها، جای حسن گلاب خالی خواهد بود و ما دلتنگش خواهیم شد.

 

علی بیدار