دعوت؛ فیلمی که یک بار دیدن آن هم مشقت بار است
برو جنگی بساز
نقد فیلم، علی ابراهیمی - از موضوعی نسبتا بکر و با حضور انبوه بازیگران مطرح، فیلمی ساخته شده است که اگر نام کارگردان را ندانید، ممکن است هر آن سالن سینما را ترک کنید و از کارگردانی که فیلمهایش را معمولا میتوان چندین بار دید و لذت برد، اثری ساخته شده است که با مشقت میتوان یک بار دیدن آن را به پایان برد.
دعوت؛ پنج اپیزود با موضوع مشترک سقط جنین که در آن، مشغله کاری، فقر، لغرش در استفاده از یک راهکار جدید پزشکی و موقعیت نامناسب سنی یا اجتماعی، پنج زوج را به مسیری سوق میدهد که سقط جنین، آسانترین راه گزیز از مخمصهای میشود که یک یا هردو والد را درگیر خود میسازد.
تصور فیلمی که از چنین طرح فیلمنامهای ساخته شود، بدون دیدن محصول، شاید گیرا و حتی تکاندهنده جلوه کند، اما آنچه که پس از تاریک شدن سالن و آغاز فیلم، دقیقه به دقیقه تماشاگر را آزار میدهد، مجموعهای به شدت کارگردانی نشده است که با مسالهای کاملا دستنیافتنی و به قولی فضایی آغاز میشود، با بازی اغراق شده و تحمل ناپذیر بازیگرانی که به قصد نمایش فقر به سیاه بازی میپردازند، ادامه پیدا کرده، با روایت موقعیت غیرمعمول یک زوج کهنسال و زوجی که اهدای تخمک را تجربه میکنند به فضاهای کمیک و فضایی دو اپیزود اول برگشت کرده و در نهایت با تلاش برای انتقال تمام بار فیلم برروی اپیزود احساسی و تکراری انتهایی پایان میپذیرد.
گذشته از ضعف عمده در به تصویر درآوردن فیلمنامه، به نظر میرسد بازیگردانی، بازیگری و یا انتخاب بازیگران برای بیشتر موقعیتهای فیلم نیز - به وِیژه در اپیزودهای ابتدایی - به درستی انجام نشده است. مشکل بازیها که در طیفی از بازی بسیار ضعیف (محمدرضا فروتن) تا به سختی پذیرفتنی (سیامک انصاری طناز) تا نسبتا قابل قبول (مریلا زارعی) و معمولی (بقیه بازیگران) قرار گرفتهاند، مسالهای است که به نظر میرسد نقص کارگردانی را برجستهتر میسازد و حضور پرتعداد بازیگران مطرح نیز نمیتواند آن را کمرنگ کند.
در نگاه کلی، دردمندی کارگردان و فیلمنامهنویس(نویسان) نسبت به دردهای مدرنی که میرود در جامعه سنتی ایرانی مزمن شود، از بسیاری از تکگوییها و نماهای فیلم قابل احساس است، اما ساخت فیلم درنهایت آنچنان ضعیف و پرنقص انجام شده است که همین بیان درد و انتقال پیام نیز به درستی و به صورت تاثیرگذار انجام نمیشود.
به عبارت دیگر، مساله سقط جنین گرچه احتمالا همآنگونه که فیلم سعی دارد با نماهای هوایی از شهر انتقال دهد روبه گسترش و مسالهساز است، اما انتقال این پیام توسط یک فیلم مستند کم هزینه در مقایسه با فیلمی که حاتمی کیا ساخته است، بسیار راحتتر انجام شدنی است. درحالیکه روایت این درد قاعدتا باید بر پرده رویایی سینما و بر بستر داستان بهتر و تاثیرگذارتر صورت پذیرد.
به جرات میتوان گفت حاتمیکیا در آثار اخیر خود، چه در تلویزیون و چه اینک در سینما به وضوح ناموفق عمل کرده است. اگر نیش و کنایههای غیرمنصفانه، زمانی باعث شد که کارگردان مهاجر، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف، آژانس شیشه ای، روبان قرمز و ارتفاع پست تصمیم بگیرد "دیگر فیلم جنگی نسازد"، اما واقعیت تلخ ضعف فاحش آثار اخیر به مراتب دردناکتر از انتقادات نرم گذشته است.
اگرچه نامزدی در چندین بخش جشن سینمای ایران و برخی موارد مشابه ممکن است انگیزهای گولزننده برای ادامه گام زدن حاتمیکیا در مسیر نسبتا جدیدش باشد، اما به نظر میرسد اینک وقت آن باشد که سینماییها و سینماروهای حاتمی کیا پسند، این احتمال را پیش روی او قرار دهند که شاید بهتر باشد ابراهیم دوباره به جنگ برگردد. یک نفر بهتر است به ابراهیم حاتمی کیا بگوید: یا مثل خودت بساز، یا لطفا نساز و خاطرات سینمایی خوب ما را خراب نکن. برو جنگی بساز