سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش را بجویید که آن رشته میان شما وخداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
علی بیدار(68)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :246
بازدید دیروز :159
کل بازدید :189450
تعداد کل یاداشته ها : 92
103/9/7
2:1 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
حسن ساعی[17]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

شبی با داریوش مهرجویی» نام برنامه ای بود که به همت بخش مطالعات خاورنزدیک دانشگاه لس آنجلس و به افتخار این فیلمساز سرشناس ایرانی برگزار شد. پس از نمایش فیلم «درخت گلابی» ازساخته های سال ???? این فیلمساز، او و بازیگر نقش اول فیلم، گلشیفته فراهانی به پرسش های حاضران در مورد این فیلم و مسائل مربوط به سینمای ایران، مشکلات تهیه فیلم در ایران و مشکل سانسور پاسخ دادند.





تازه ترین فیلم این فیلمساز، «سنتوری» با توقیف جنجال برانگیز همراه بود که به دنبال آن ،گلشیفته فراهانی بازیگر نقش اول این فیلم پس از بازی درفیلم هالیوودی «مجموعه دروغ ها» به کارگردانی ریدلی اسکات ظاهرا تصمیم به مهاجرت از ایران گرفت.



این نخستین بار است که گلشیفته فراهانی، پس از حضور بدون روسری بر روی فرش قرمز فیلم «مجموعه دروغ ها» در یک مکان عمومی حضور پیدا می کند





گلشیفته دربخش پرسش و پاسخ پس از اتمام نمایش فیلم «درخت گلابی» به دعوت داریوش مهرجوئی به روی صحنه آمد و مورد تشویق شدید حاضران قرار گرفت، سپس حاضران با استفاده از حضور او درسالن به گرفتن عکس و طرح سئوالات مختلف از او پرداختند.







گلشیفته فراهانی در مقابل این سئوال که آیا او درغرب خواهد ماند و یا اینکه به ایران باز خواهد گشت به حاضران گفت:« آدم از فردا هیچ خبری ندارد. شاید این حرف کمی فلسفی باشد ولی من کلا در زندگی سعی می کنم به فردا فکر نکنم. در واقع مسئله ای که برای من پیش آمد به خاطر رفتن روی فرش قرمز بدون روسری بود که شاید اولین باری بود که بعد از انقلاب یک هنرپیشه زن ایرانی این کار را می کرد. مسئله این است که من کارغیرقانونی نکردم و قوانین هر کشوری تا آنجایی که مرزهای آن کشور هستند معنی دارند ولی بعد از آن دیگر معنی و مفهومی ندارد و همانطور که مهمان هایی که به ایران می آیند روسری سر می کنند ما هم می توانیم از ایران که بیرون آمدیم روسری سرمان نکنیم.»








این کلمات گلشیفته با تشویق شدید حاضران روبرو شد و او در ادامه این سخنان گفت:«به هر حال من همیشه یکی ازافتخاراتم این است که بتوانم یک سفیر خیلی خوبی برای ایران باشم برای اینکه به شدت عاشق ایران هستم و مطمئنم هیچکس به اندازه من برای ایران تبلیغ نکرده و نخواهد کرد. من همیشه گفته ام که ایران بهترین جای ی است که یک فرد می تواند در آن زندگی کند و جایی است که یک نفر می تواند خوش بگذراند. در هر شرایطی و فردا هم همه چیز را مشخص می کند که چه خواهد شد. به هرحال من با پاسپورتم از ایران آمده ام و انشاءالله با همین پاسپورت هم به ایران بازخواهم گشت.»



 



دانلود فیلم



ادامه عکسها در ادامه مطلب



 





 





 





 





 





 





منبع: http://au4u.parsiblog.com/784987.htm 


  
  

محمدرضا اصلانی: " آتش سبز" به شدت اجتماعی است


 



کارگردان فیلم سینمایی "آتش سبز" معتقد است: این فیلم به شدت اجتماعی است. "آتش سبز" روایتی از یک افسانه است و با اصل آن افسانه تفاوت های متعددی دارد؛ ما هیچگاه به بازسازی یک افسانه نپرداخته ایم بلکه تعبیر و تفسیر آن را به تصویر کشیده ایم و حال آنکه تعبیر یک موضوع، سنت روایی ما محسوب می شود و این فیلم هم روایت ماست و نه روایت مثنوی. محمدرضا اصلانی در نشست خبری این فیلم درباره علت انتخاب یک افسانه به عنوان موضوع فیلم با بیان این مطلب مطرح کرد: اگرچه این افسانه، نقدی اساسی به تاریخ می باشد اما نمی توان گفت که صرفا داستانی تاریخی است. این داستان علاوه بر تاریخ به اجتماع و مردم ما نیز بر می گردد. وی درباره علت وقفه ایجاد شده میان فیلم "آتش سبز" با اولین ساخته اش عنوان کرد: طی این مدت لزومی به ساخت فیلم سینمایی نمی دیدم اما به هرحال این فیلمنامه را هم سال ها بود که نوشته بودم و احساس کردم وقت آن رسیده که آن را بسازم. او مطرح کرد: برای من فرقی نمی کند فیلم مستند بسازم، داستانی کار کنم یا یک فیلم سینمایی را کارگردانی کنم. من در هر شرایطی کار خود را می کنم و سینما را وسیله ای برای سخن گفتن می دانم و اینکه صرفا هدفم این باشد که فیلم سینمایی بسازم را بی معنا می دانم. اصلانی درباره تغییراتی که بر اثر زمان بر فیلمنامه "آتش سبز" اتفاق افتاده است، توضیح داد: همواره بر اثر گذشت زمان ایده ها تغییر می کنند و پخته تر می شوند و حتی گاه ممکن است به طور کامل متحول شوند. درمورد فیلمنامه این فیلم نیز وضع به همین منوال بود . کارگردان "آتش سبز" با اشاره به زلزله بم و با بیان اینکه ابتدا قرار بوده این مجموعه در ارگ بم ساخته شود، اظهار کرد: به هنگام نگارش فیلمنامه، مکان آن برای من از اهمیت ویژه ای برخوردار است و کار من هیچگاه اینگونه نیست که فیلمنامه ای را بنویسم و سپس برای ساخت آن به دنبال لوکیشن بگردم. برای من خود مکان یک اصل وجودی است و معتقدم انسان و مکان در کنار یکدیگر فضای فیلم را تشکیل می دهند. لذا نگارش فیلمنامه بدون توجه به لوکیشن را امری بی معنا می دانم و معتقدم که فضا پس زمینه نیست بلکه خود مسئله و کاراکتر فیلم است. به گزارش ایسنا، این کارگردان درباره طراحی صحنه و دکور این فیلم گفت: من اعتقادی به دکوری کردن فضا ندارم و معتقدم خود فضا باید دارای نوعی اصالت باشد. از نظر من حتی یک فضای برهنه هم می تواند خود را مطرح کند و اگر زمانی این اتفاق نمی افتد، ایراد از من است که نتوانسته ام تصویر خوبی از آن ارائه کنم. این کارگردان در بخش دیگری از صحبت هایش درباره چگونگی انتخاب بازیگران افزود: ابتدا گزینه های من برای ایفای نقش در این فیلم افراد دیگری بودند، اما هنگامی که بازیگران فعلی را انتخاب نمودم، سعی کردم که حتی دیالوگ ها به نحوه بیان این افراد نزدیک باشند و دیالوگ ها نیز برهمین اساس کار شد. اصلانی در ادامه نشست عنوان کرد: تمام اتفاقات این فیلم از وقایعی گرفته شده که در طول تاریخ شکل گرفته اند. در مواجهه با تاریخ هم می توان گفت که در اصل، فردی که تاریخ را شکل می دهد خود ما هستیم. او در ادامه به کاراکترهای بی روح فیلم های ایرانی اشاره کرد و گفت: در سینمای آمریکا عواطف انسانی شکلی هوشمندانه دارند و تمامی این موارد، آنقدر هوشمندانه طراحی می شوند که حتی صنعت دیجیتال را پشت سر می نهند اما در سینمای ایران، متاسفانه اکثر کاراکترهای ما بسیار ساده لوح هستند و در فیلم ها شاهد هستیم که تنها دغدغه بازیگر فیلم مسئله ازدواج است. اصلانی افزود: احساس می کنم در حال حاضر، بخشی از سینما کمی تک صدا شده و نیاز به کمی تغییر دارد. این فیلم نیز در راستای همین تغییرات است و به همین دلیل احساس می کنم مخاطب عام دارد، البته مخاطب با مصرف کننده متفاوت است چرا که مخاطب فردی است که با هر اثری در گفتگو می باشد و خود نقش فعال دارد اما مصرف کننده بحثی متفاوت دارد. قاسم قلی پور تهیه کننده "آتش سبز" هم که در این نشست حضور داشت درباره کم کاری اش گفت: به نظر می رسد من نیز به نوعی به سرنوشت اصلانی دچار شده ام. البته در این سال ها و پس از "عروس آتش" چندین کار مستند و کوتاه را تهیه کرده ام اما در عرصه سینمایی فعالیتی نداشته ام. این تهیه کننده درباره بحث مخاطب عام عنوان کرد: درهیچ یک از کارهایم به هیچ عنوان به دنبال مخاطب عام نبوده ام. البته گمان می کنم تمامی افرادی که در یک فیلم مشارکت دارند، نیازمند آن هستند که فیلم آنها بارها و بارها دیده شود، لذا اینکه بگویم انتظار این امر را نداشته ام یا ندارم حرف مطلوب و معقولی نیست. اینکه عده ای پیش بینی می کنند فیلمی مخاطب دارد یا نه به آن باز می گردد که در باور آنها امکان فاصله گرفتن از عادت ها وجود ندارد. اما این طرز تفکر، طرز تفکر من نیست و من به سختی معتقدم ملتی فرهنگ مند و فرهیخته داریم که همواره به هنگام ضرورت و وقتی که فضا مساعد باشد، اهل اندیشه است. او در مورد امکانات مالی این فیلم گفت: ما تمام سعی خود را کردیم تا از نظر امکانات مالی، این فیلم کمبودی نداشته باشد و فکر می کنم در این زمینه رضایت اصلانی و گروه را به دست آورده ایم. قلی پور درباره برخی منتقدان و عکس العمل های تند آنها نسبت به این فیلم اظهار کرد: متاسفانه در تمامی رشته ها عده انگشت شماری، بدون داشتن تخصص و دانش کافی خود را منتقد می دانند و از نظر من این دوستان مدعی عنوان منتقد هستند و در واقع نمی توان نام منتقد بر آنها نهاد.


 

مهتاب کرامتی در نمایی از فیلم « آتش سبز »  /  عکس: محسن رسول اف


 

منبع: روزنامه آفتاب یزد > شماره 2518 18/9/87 > صفحه 10 (فرهنگی)


 


  
  
عروسی یوزارسیف(عکس)
 
 
 
مصطفی زمانی در نقش یوسف پیامبر  یوزارسیف و الهام حمیدی در نقش آشات  همسر یوزارسیف در کنار خدمتکاران و ندیمه های قصر
منبع: عصرایران

87/10/3::: 1:24 ص
نظر()
  

خاطرات مسعود کیمیایی از پرویز دوایی، علی شریعتی و مدیریت شبکه دو


شریعتی گفت: فیلم مورد نظر ما «قیصر» است


 


پرویز دوایی
«پرویز دوایی» را می‌شناختم؛ اسمش را بیش‌تر به‌عنوان منتقد فیلم، در مجله «سپید‌وسیاه» و «ستاره سینما» دیده بودم. این «سپید‌وسیاه»ی که «دوایی» در آن می‌نوشت، مثل مجلّاتِ خارجی، از ته ورق می‌خورد؛ یعنی از همان صفحه‌های آخری که «دوایی» درباره فیلم‌هایی که دیده بود می‌نوشت. یادم هست اولین فیلمم «بیگانه بیا» را که ساختم، زمستان بود. برف می‌بارید و فقط پنج سینما آن فیلم را نشان دادند. رفته بودم «سینما مهتاب» که ببینم چه‌کسانی برای تماشای فیلمم می‌آیند. «سینما مهتاب» یک سینمای بزرگ بود که الان بسته شده.


 


نزدیک «سینما آسیا» بود، نزدیکِ خیابانِ «نادری». رفتم و دیدم که نزدیک به سی‌نفر توی سالن نشسته‌اند. زمستان بود به‌هرحال. بیرون آمدم و خواستم با تماشاگرانی که توی سالن بوده‌اند از در سینما بیرون بیایم که بین جمعیت «پرویز دوایی» را دیدم. همدیگر را به قیافه می‌شناختیم. یادم هست در مجله «ستاره سینما» همه جمع می‌شدند و بعد از سلام‌علیک با کارگردان، راجع‌به این حرف می‌زدند که فیلمت «فیلمفارسی» بود، یا نبود. از آن به‌ بعد بود که با «دوایی» دوست و رفیق نزدیک و حتی دوست خانوادگی شدیم.


 


چهارسال از من بزرگ‌تر بود و خوب می‌شد از او آموخت. خیلی می‌شد از او آموخت. و من از او آموختم. من از «ژان نگولسکو» خیلی آموختم که وقتی به ایران آمد، آسیستانش بودم، اما از «دوایی» خیلی بیش‌تر آموختم؛ چون «دوایی» صاحب یک «ذهنِ خلّاق» بود. بلد بود بنویسد ودر نقد فیلم‌هایی که می‌نوشت همین «خلّاقیت» را می‌شد دید. «قیصر» که ساخته شد، آقای دکتر «هوشنگ کاووسی»،‌ آقای مهندس «هوشنگ طاهری» و آقای «هژیر داریوش» مخالفش بودند؛ سینماخوانده‌هایی که در مدرسه‌های سینمایی اروپا (ایدکِ فرانسه، یا سینماتجربه رُم) تحصیل کرده بودند.


 


بعد هم برگشته بودند، بدون این‌که فیلمی ساخته باشند. همین چندنفر بودند که «قیصر» را دوست نداشتند، ولی آن‌ها که دوستش داشتند، خیلی بیش‌تر از این‌ها بودند. گاهی شنیده‌ام که می‌گویند «قیصر» دو قطبِ موافق و مخالف داشت، ولی این‌طور نبود. مخالفان فیلم چون در تلویزیون بودند، طوری وانمود می‌کردند که انگار تعدادشان زیاد است. درواقع، داشتند خودشان را تبلیغ می‌کردند. می‌گفتند این فیلم داستان «تحجّر» است. امّا تعدادشان واقعاً کم بود.


 


یادم هست منتقدان «ستاره سینما» که «پرویز دوایی»، «پرویز نوری»، «منوچهر جوانفر»، «ناصر نویدر»، نامه بلندبالایی به «رضا قطبی»، که آن‌وقت‌ها رئیس تلویزیون ملّی بود، نوشتند و گفتند «قیصر» سینمای ملّی ماست. کارکنان تلویزیون شما هرچند خودشان سینما خوانده‌اند، ولی نمی‌توانند این سینمای ملّی را ببینند. اگر تلویزیونی که شما رئیسش هستید، تلویزیون ملّی‌ست، باید از کارگردان یک فیلم ملّی دعوت کند و درباره فیلمش با او حرف بزند. چون آن‌ها زیر اسم‌شان را «دکتر» امضا می‌کردند، منتقدان «ستاره سینما» هم قبل از اسم‌شان یک «دکتر» گذاشتند! شوخی بامزّه‌ای بود. 

به‌خاطر همین نامه از من خواستند به تلویزیون بروم و در برنامه‌ای راجع به‌ «قیصر» شرکت کنم. اوّلش قبول نکردم، ولی بعد رفتم و آن برنامه را هم داده بودند «هژیر داریوش» (خدابیامرزدش) و «هوشنگ کاووسی» سوئیچ کنند! «پرویز دوایی» این‌نوع سینمایی را که من می‌ساختم، دوست داشت؛ چون هردو ما از یک‌جا می‌آمدیم. از فیلم‌های وسترن، از سینمای آمریکا. علاقه مشترک داشتیم و گاهی هم سینما می‌رفتیم و باهم فیلم می‌دیدیم.


 


یادم هست یکی از آخرین فیلم‌هایی که با هم در سینما دیدیم، «جن‌گیر» [ساخته ویلیام فریدکین] بود. در این سی‌وچندسالی که «پرویز دوایی» از ایران رفته، نبودنش را در نقد فیلم ایران واقعاً احساس می‌کنم. فارسیِ «دوایی» فارسیِ درخشانی بود و به حسّش درباره سینما خیلی کمک می‌کرد. کسی نمی‌توانست مثل «دوایی» درباره سینما بنویسد، چون دانسته‌هایش بیرون از سینما هم زیاد بود. فقط سینما نبود. دیگران هم فیلم می‌دیدند و نقد می‌نوشتند، ولی هیچ‌کدام «پرویز دوایی» نشدند.


 


وقتی می‌نوشت، واقعیت با او بود، هستی با او بود. دلم می‌خواهد که فارسیِ «دوایی» را به سینما تبدیل کنم. دوست دارم یکی از داستان‌هایش را بسازم. داستان‌هایش واقعاً زیبا هستند، اما سینمای حالا، اجازه این کار را نمی‌دهد. اصلاً این‌نوع تفکر جزء «ته‌ِ صندوقی»‌هاست، نمی‌خواهم بگویم «نوستالژیک»، چون به‌نظرم «تهِ صندوقی»ست. برای همین هم دوستش دارم.

علی شریعتی
من دکتر «علی شریعتی» را از کتاب‌ و سخنرانی‌هایش می‌شناختم و گاهی با هم در تماس بودیم. برای همین، دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبل‌تر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلی‌ها این ماجرا را نمی‌دانند. «دکتر شریعتی» را چندین‌بار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلام‌و‌علیکی کردیم. این‌که می‌گویند «کیمیایی» هیچ‌وقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست.


 


یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و می‌گفت بین این‌دو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی»‌ از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با «عباس شباویز» مفصل حرف زده بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته بود. آن‌‌وقت‌ها، «دکتر» دوستان و مریدانی در «حسینیه ارشاد» داشت که پای حرف‌های او می‌نشستند. 

من البته همیشه به «حسینیه ارشاد» نمی‌رفتم، اما «شریعتی» را می‌شناختم. از آن جمعی که در «حسینیه ارشاد» پای حرف‌های «دکتر شریعتی» می‌نشستند، آقایان «فخرالدین انوار» و «سید محمد بهشتی» و «محمدعلی نجفی» بعد‌ها همگی نخستین مدیران سینمایی بعد از انقلاب شدند. یادم می‌آید آن‌ها، در سال‌های اول دهه 1350، یک‌بار تئاتری را براساس فیلم «رضا موتوریِ» من آماده کردند و در «حسینیه ارشاد» روی صحنه بردند. البته پایان آن‌را تغییر داده بودند.


 


یک‌روز «دکتر شریعتی» با من تماس گرفت و گفت «اجازه می‌دهی پایان فیلم را در این اجرایی که برای تئاتر می‌کنیم، تغییر بدهیم؟» آن‌ها می‌خواستند جایی را که «عباس‌قراضه» می‌آید، عوض کنند. به‌هرحال می‌خواستند آن را در «حسینیه ارشاد» اجرا کنند و به‌نظرشان باید تغییراتی در داستان می‌دادند.


 


من هم مخالفتی با کارشان نکردم. کارگردان آن نمایش به‌نظرم «فخرالدین انوار» بود و باقی، یا روی صحنه بازی می‌کردند، یا این‌که در پشت صحنه بودند. اما کلّاً می‌دانستم که دیدگاه‌های من و «شریعتی» با هم منطبق نیستند. برای همین هم بود که تماس‌های دائمی‌نداشتیم. هرازگاهی همدیگر را می‌دیدیم و حرف می‌زدیم. اگر چه این اتفاق در شب نمایش «قیصر» نیفتاد که او هم در سینما حاضر بود.

شبکه دو

رفتن من به تلویزیون و قبول مدیریت شبکه دو، درواقع ایده دوستان «کانون نویسندگان» بود. یادم هست یک‌شب ساعت سه آمدند در خانه و من را بردند به جایی که تقریباً همه اعضای «کانون نویسندگان» حاضر بودند. آن‌جا گفتند که من به تلویزیون بروم و مدیریت شبکه دو را قبول کنم و «احمد شاملو» هم به اداره نگارش وزارت فرهنگ برود. آن‌‌وقت‌ها همه در آن جمع بودند. یعنی هم «غلامحسین ساعدی» بود، هم «باقر پرهام»، هم «اسماعیل خویی» و هم خیلی‌های دیگر.


 


در جواب‌شان ‌گفتم «مگر می‌شود من به تلویزیون بروم؟ اصلاً غیرممکن است!» اما فردای آن‌روز آقایی مرا به «قطب‌زاده» معرفی کرد که رئیس رادیو و تلویزیون شده بود. اما او اعتنای چندانی به من نکرد و طوری رفتار کرد که فهمیدم دلش نمی‌خواسته من آن‌جا باشم. این‌ بود که من هم دیگر به شبکه دو نرفتم. دو روز بعد،‌ دوباره دنبالم آمدند و من‌را پیش «قطب‌زاده» بردند. این‌بار او بیشتر توجه کرد و سعی کرد رفتارش با دفعه قبل فرق داشته باشد.


 


اما در همان مدت دوماه و نیمی‌که من در شبکه دو بودم، فهمیدم که نمی‌شود کاری انجام داد.همان وقت‌ها بود که نامه‌ای نوشتم و در روزنامه‌ها منتشر شد. در آن نامه گفته بودم که چه‌قدر فضای کار در تلویزیون محدود و بسته است. سال 1359 بود که من از فضای بسته کار در آن‌جا نوشته بودم. بعد از آن دیدم که دیگر کار در تلویزیون هیچ فایده‌ای ندارد، این بود که قیدش را زدم و دیگر به شبکه دو نرفتم. 

محسن آزرم: «مسعود کیمیایی»، با فیلم «قیصر»، دومین فیلمی که روی پرده سینماها فرستاد، یکی از مشهورترین کارگردان‌های سینمای ایران شد و با همین فیلم بود که تماشاگران سینمای ایران او را شناختند. در سال‌هایی که بخش اعظم سینمای ایران، «فیلمفارسی» [عبارتی که دکتر هوشنگ کاووسی آن‌را ساخت] بود، ساختن «قیصر» دمیدن روح تازه‌ای در کالبد سینمای ایران تلقی شد و یکی از نخستین کسانی که استعداد «مسعود کیمیایی» را با تماشای فیلم «قیصر» جدّی گرفت، «پرویز دوایی»، منتقد مشهور سینمای ایران بود. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، بخش‌هایی از یک مصاحبه با «مسعود کیمیایی»‌ست که در کنار سخن‌گفتن از «دوایی»، به‌اجمال، به «دکتر علی شریعتی» و البته ماجرای انتخاب خودش به ریاست شبکه دو تلویزیون در سال‌های آغازین انقلاب پرداخته است.



منبع: شهروند امروز ( حیف که توقیف شد)




  
  
گاه روزنامه جمهوری اسلامی به فیلم« کنعان » ساخته مانی حقیقی
بحران زندگی یک زوج ایرانی با لجن های یک چاه فاضلاب
بحران زندگی یک زوج ایرانی با لجن های یک چاه فاضلاب


سینمای ما- مانی حقیقی گرچه با ادبیات آشناست؛ فلسفه اروپا خوانده و در فیلم « چهارشنبه سوری » ثابت کرده که فیلمنامه نویسی هم می داند اما در ساخته اخیرش با بهره گیری از تمام مولفه های تماشاگرپسند مثل استفاده از ستاره ها طراحی صحنه مدرن فیلمبرداری تله به شیوه فیلم های روز آمریکا و پا گذاشتن در حیطه سینمای قصه گو نتوانسته یک ملودرام موفق را ارائه دهد.
حقیقی موقعیتی به نام « کنعان » را به تماشاگر نشان می دهد بدون آن که آغاز و پایانی منطقی را برای آن متصور باشد. کنعان که به گفته مانی حقیقی برگرفته از داستان « تیر و ستون » نوشته « آلیس مونرو » است بیشتر شبیه داستان های پست مدرن آمریکای شمالی مثل « ریموند کارور » و « فرانک اکانر » است و دخلی به فرهنگ و سینمای ایرانی ندارد.
فیلم بحران زندگی یک زوج مینا و مرتضی را با لجن های یک چاه فاضلاب در نخستین سکانس نشان می دهد. زندگی آنها چون مینا دلش نمی خواهد صبح ها به کسی سلام کند و کسی نگرانش باشد به بن بست رسیده و می خواهد به این دلایل قید همه چیز از جمله امنیت اجتماعی زندگی مرفه شوهر خوش تیپ و پولدار و تحصیل کرده را بزند و به آینده ای نامعلوم پیوند بخورد. کشمکش های درونی قهرمان اصلی به همان نسبت که ذهنی و ناگفتنی است و در زیر لایه فیلم قرار دارد حقیقت ذهنیت فیلمساز نیز هست . واقعیتی که مینا می خواهد به خاطرش از مرتضی دور شود بحرانی از جنس اعتیاد زن دوم و دست بزن شوهر و سایر مشکلات اجتماعی و خانوادگی زنان این مملکت و بدبختی های معمول در یک زندگی در آستانه فروپاشی که نگاهی چند وجهی و عمیق به آن شده نیست .
حقیقی با کدهایی که می دهد ذهن مخاطب را با ابهامات بیشماری درگیر می کند. نشانه هایی که در فیلم وجود دارد علی رغم وجود قصه های فرعی که فیلمساز آنها را طراحی کرده دقیقا " به ذهن مخاطب منتقل می شود. کدهایی مثل : اسم فیلم پاره شدن مانتوی مینا وقتی برای گرفتن جواب آزمایش می رود نگاه های حسرت بارش در خانه خالی علی رضوان و درد دلهایش با او اصرار مرتضی به علی برای نصیحت کردن مینا و آشفتگی مینا و انصرافش از تصمیم وقتی ارتباط علی و خواهرش آذر را می بیند همه و همه نشانه هایی است که با نهایت محافظه کاری حقیقی به نمایش گذاشته شده تا مخاطب را از بوی گندی که در کلیت اثر ساری و جاری است آگاه کند; بوی گندی که آذر هم آنرا استشمام می کند. ابهاماتی که اساسا برای آن پاسخی طراحی نشده و حتی با یک پایان متافیزیکال برای فیلم که از نوع جهان بینی حقیقی بسیار دور است هم پاسخ داده نمی شود.
در کنعان گرچه بازی ها و شخصیت ها بسیار خوب طراحی شده اند اما ارتباط بین شخصیت ها درنیامده و آنها در کلیت اثر دست و پا می زنند. بار دراماتیک فیلم در نیمه آن به دوش شخصیت پردازش نشده ای به نام علی رضوان می افتد که توان اداره فیلم را ندارد او با ظاهری عارف مآبانه در حالی که راننده وانت است و نقش مصلح اجتماعی را بازی می کند آن قدر به زندگی مینا و مرتضی نزدیک است که یک رابطه ممنوعه را در پس زمینه ذهن مخاطب تداعی می کند.
شخصیت آذر که رنگ و بویی کاملا " سیاسی دارد و به شهادت فیلم و مچ بندهای سیاه بارها خودکشی کرده زنی سرخورده و هیستریک است و با گردش های روزانه اش با علی رضوان به نوعی خود را به او می آویزد که البته علی هم استقبال می کند. او متوقع و از خود راضی است و موقعیت مینا را درک نمی کند و حتی با او درگیری فیزیکی نیز ایجاد می کند. مرتضی علاوه بر بحران زندگی در آستانه بحران کاری نیز قرار گرفته و در ارتباط با هیات مدیره به بن بست رسیده است . ریشه های خانوادگی خود را رها کرده و تنها پناهگاه خود مادرش را نیز از دست داده است . او شخصیتی کاملا " منفعل دارد و کمکی به پیشبرد خط قصه حتی با دیالوگ های داغ و پر حرارتش در مسافرت شمال نمی کند.
ترانه علیدوستی در نقش مینا با وجود زحمات سودابه خسروی گریمور فیلم که سعی می کند او را زنی در آستانه سی سالگی و جا افتاده نشان دهد به نظر می رسد گزینه مناسبی نباشد گرچه درخشش او در نقش را نمی توان انکار کرد. البته شاید شناخت نادرست حقیقی از زنان ایرانی با این مشخصه باعث شده تمام تلاش های مینا برای رفتن جنس عاطفه حاکم بر روابط او با سه شخصیت دیگر و البته معامله ابلهانه اش با درخت برای ماندن باورپذیر نباشد او که با وجود علاقه دیوانه وار مرتضی و فرزندی که در شکم دارد به طلاق مصر است خواهرش را رها می کند و به شمال می رود با او کتک کاری راه می اندازد و تحقیرش می کند. دل مادر بیمار مرتضی را می شکند و به یکباره به زنی مبدل می شود که دلش برای دیگران شور می زند و خواب نما می شود نذر می کند و برای دیدن آذر بی طاقت می شود و تمام طبقات یک برج را می دود و از جدایی به خاطر یک گاو منصرف می شود.
در یک نگاه کلی آدم های کنعان همگی دمدمی مزاج تنها بلاتکلیف و با رفتارهایی نامتعارفند و به خودی خود و با این اشارات مینی مالیستی مانی حقیقی در فیلم هیچیک حرف روراستی را به مخاطب نمی زنند و حس همذات پنداری را بر نمی انگیزانند. علاوه بر موسیقی کریستوف رضاعی و تم کند فیلم که اعصاب و روان مخاطب را به هم می ریزد طعم تلخ خیانت و بازیچه قرار گرفتن مضامین ماورایی و البته خرافی حس بی احترامی به شعور مخاطب را به شدت القا می کند. تماشاگری که از « دریدگی پیراهن » و « کنعان » تصوری جز پاکدامنی و عفت ندارد با دروغی که مینا آخر فیلم با نگاهش و نتیجه گیری شتاب زده اش به ما به خودش و مرتضی می گوید از آخرین ساخته مانی حقیقی مشمئز می شود.
پنجشنبه,9 آبان 1387 - 2:40:1

  
  
نیکی کریمی و مریم بوبانی

حکایت جمع‌آوری بیلبوردهای «سه‌زن» به روایت منیژه حکمت و مسئول مربوطه

منیژه حکمت خبر داد: بیلبوردهای فیلم «سه زن» به دستور ارشاد استان تهران از سطح شهر جمع‌آوری شده است.

این کارگردان گفت: بعد از 2 هفته رفت‌وآمد و تغییراتی که مدام اعمال می‌شد، تنها تبلیغات فیلم را هم از ما گرفتند و از امروز این بیلبوردها را جمع کردند.

وی افزود: علت اصلی را بدحجابی بازیگران اعلام کردند درصورتی‌که حتی یک تار موی این بازیگران هم در این بیلبورد بیرون نبوده است.

حکمت با بیان این‌که به دنبال پخش تیزر این فیلم از تلویزیون است، ادامه داد: منتظر دستور آقای ضرغامی برای تخفیف پخش تیزر هستیم تا حداقل بتوانیم در این مدت باقی‌مانده از اکران، فیلم را زنده نگاه داریم.

وی خاطرنشان کرد: اگر چنین شیوه‌ای ادامه پیدا کند در اعتراض به رفتارهایی که می‌شود طی یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام و فیلم را از اکران پایین خواهیم آورد.

اما معاونت مشارکت‌های مردمی اداره ارشاد استان تهران گفت: بیلبوردهای «سه زن» که در سطح شهر نصب شد، طرحی که ما تصویب کرده‌ایم نبود.

علی جعفری در گفت‌وگویی با ایسنا درباره جمع‌آوری بیلبوردهای «سه‌زن» اظهار داشت: کانون تبلیغات فیلم طرحی را برای ما فرستادند و تأیید کردیم، اما از طرح دیگری برای بیلبوردها استفاده کردند.

این مسئول با تاکید بر اینکه؛ مسأله جمع‌آوری بیلبوردها حجاب بازیگران نبوده است، ادامه داد: اگر طرحی که از ما مجوز گرفته شده، استفاده شود، مشکلی برای تبلیغات شهری این فیلم وجود ندارد.

منبع : ایسنا

 


  
  
میترا حجار هم به هالیود رفت


پس از فیلم «پیکره دورغ‌ها» و جنجال‌های پس از آن حضور حجار در فیلمی هالیوودی جالب توجه به نظر می‌رسد. میترا حجار در این فیلم به عنوان یکی از شخصیت‌های مکمل در آن ایفای نقش کرده است.


به گزارش فردا، «میترا حجار» با بازی در فیلمی هالیوودی ساخته «گابریل اسکات» با عنوان «Stellina Blue» به سینمای آمریکا پیوست.


بنابراین گزارش میترا حجار در این فیلم به عنوان یکی از شخصیت‌های مکمل در آن ایفای نقش کرده است.


«Stellina Blue» داستان زندگی یک زن و شانس مجدد وی برای تغییر زندگی است.


میترا حجار در این فیلم نقش میترای ایرانی را بازی می کند. در این اثر که شخصیت‌های ایرانی نیز در آن حضور دارند بازیگرانی چون «کریستیانو مائورو»?، «کریس کرامر» و «نوید نگهبان» نقش‌های اصلی را عهده‌دار هستند.


اسکات پیش از این، فیلم «فرار» را در سال 2006 کارگردانی کرده بود.


پس از فیلم «پیکره دورغ‌ها» و جنجال‌های پس از آن، حضور حجار در فیلمی هالیوودی جالب توجه به نظر می‌رسد.



به نظر می رسد با گسترش موج خروج بازیگران سینمای ایران از کشور، مسئولان فرهنگی باید تدبیری در خصوص این مسئله فرهنگی بیاندیشند.


منبع: عصر ایران


  
  

سریال روزگار قریب یا روزگار غریب؟!!!!



 


سریال روزگار قریب به کارگردانی کیانوش عیاری که روزهای دوشنبه از شبکه سه سیما پخش می شود در پایان راه خویش است. این سریال درباره زندگی دکتر محمد قریب که پزشک اطفال بوده می باشد. روزگار قریب روایتگر غریبی از زمانه دکتر قریب است.


 


درباره کیانوش عیاری: متولد 1330 در اهواز. دیپلم


از سینمای آزاد آغاز کرد و پس از ساخت چند فیلم 8 میلیمتری به سینمای حرفه ای راه یافت. سه فیلم اول جزو بهترین های آن سالها بودند. بطوریکه تنوره دیو در چهارمین جشنواره و آنسوی آتش در ششمین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را برای او به ارمغان آوردند. پس از این سه فیلم، عیاری به سینمای کمدی روی آورد و دو فیلم تجاری خوش ساخت را کارگردانی کرد که هر دو از پرفروشها بودند. در اواسط دهه هفتاد بودن یا نبودن را ساخت که با استقبال گرم منتقدان و با استقبال سرد عموم (به دلیل اکران نامناسب) روبرو شد. همچنین ساخت فیلم سفره ایرانی او سه سال به درازا کشید.1 آخرین فیلم سینمای عیاری "بیدار شو آرزو" است که درباره زلزله اسفناک بم می باشد و در همان زمان رخداد زلزله فیلمبرداری شده است.


درباره محمد قریب: دکتر محمد قریب در سال ???? در تهران متولد شد. پدرش مرحوم علی اصغر خان قریب و از مردم روستای گرکان از توابع آشتیان بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان سیروس و متوسطه را در دارلفنون تهران (دارالمعلمین) گذراند . او در سال ???? شمسی در زمره اولین گروه دانشجویان ایرانی بود که برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به فرانسه رفتند. وی در پایان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دریافت جایزه لابراتور تشریح دانشکده پزشکی شد. وی در سال ???? نخستین ایرانی بود که توانست در کنکور انترنی بیمارستان پاریس موفق شود. 2


دکتر قریب ، به پاس خدمات چشمگیر علمی ، به دریافت نشان دانش از دانشگاه تهران و نشان درجه اول فرهنگ از وزارت آموزش و پرورش و نشان عالی لژون‌ دونور از دولت فرانسه نائل گشت. 2


محمد قریب از دوستان نزدیک مهندس مهدی بازرگان بود و در ماجرای اخراج 10 نفر از استادان دانشگاه توسط محمدرضاشاه ، هر دو نفر همراه با 8 استاد دیگر موقتا اخراج شدند اما بعد از مدتی به سر کلاسها بازگشتند.


روزگار قریب به لحاظ ساختار روایی دارای دو بخش می باشد. بخش اول آخرین روزهای زندگی دکتر محمد قریب را در بیمارستان کودکان نشان می دهد در حالی که در بیمارستانی که خودش رییس است بستری شده است و بخش دوم روایتی است که دکتر محمد قریب برای خود واگویه می کند. روایتی که اتفاقات آن مشابه همان اتفاقاتی است که در بخش اول می افتد. مثلا در یک قسمت نشان داده می شود که در بیمارستان دکتر محمد قریب دختر 15 یا 16 ساله ایی بستری شده است. دختر برای اینکه با یک پیرمرد 70 ساله ازدواج نکند مرگ موش خورده تا خود را بکشد اما نجات یافته است. مادر دختر بیشتر از آنکه به پزشکها اعتماد کند به زن فالگیر اعتماد دارد و او را مخفیانه به بیمارستان آورده تا مشکل!! دخترش حل!! کند. ... دختر بعد از یک سلسله اتفاقات خاصی خود را از پنجره بیمارستان به پایین پرتاب می کند و می میرد. عیاری در بخش اول فیلم چنان ماهرانه- با آن وقت اندکی که این بخش دارد- میزان خرافه پرستی و فقر را نشان می دهد که بیننده را با خود همراه میکند . در بخش دوم این قسمت زمان کودکی دکتر قریب نشان داده می شود که فقر و نادانی باعث شده است که مردم بیش از آنکه به عالمها رجوع کنند گرفتار خرافات عمیق شده اند.


اینگونه تکرار مشابه وقایع در دو دوره سریال زندگی محمد قریب نشان دهنده سبک واقعگرایانه ایی است که عیاری برای سریال خود برگزیده است تا از طریق آن یادآور این جمله سینوهه، پزشک معروف مصری باشد (قریب به مضون) که


انگار عیاری بر آن است تا از طریق این تکرار به ما یادآور باشد که این رشته سر دراز دارد.


 


این سریال فرصت خوب و کارگاه آموزش بازیگری، کارگردانی و بازیگیری از بازیگران، برای آنهایی بود که می خواستند چیزی درباره فیلم و سینما بدانند. عیاری چنان در خلق فضا و راهنمایی بازیگران استادانه عمل کرده است که بی شک مدتها قسمتهایی از این سریال می تواند در آموزشگاه های هنری تدریس شود و برای هنرجویان فرصت مغتنمی باشد که فیلمی را ببینند که دارای خیلی از شاخصه های برتر سینمایی می باشد. بازیهای روان " مهدی هاشمی" در نقش دکتر محمد قریب و "مهران رجبی" در نقش میزرا علی اصغر پدر دکتر قریب و بازی به یادماندنی و پر از صمیمیت مرحوم " حسین پناهی" در چند قسمت اول سریال چنان جذاب و دیدنی بود که اکثر تماشاگران مدتها آنها را به خاطر خواهند داشت. این بازیهای روان در یک بده بستان و تعامل خوب بین کارگردان و بازیگران و هزینه ساخت ویژه ( که این سریال جزوه سریالهای وپژه سیما بود و به ازای هر دقیقه از سریال بین 5 الی 10 میلیون تومان هزینه شده است) با فضا پردازی عالی و قصه روان عیاری چنان خوب در هم آمیخته است که به دور از شعارزدگی منجر به تولید سریالی شده است که نه تنها نام محمد قریب را در ذهن مخاطبانش حک کرد بلکه توانست روایتی اندک از تاریخ کشورمان باشد، روایتی که به دور از هر گونه شعار و بزرگنمایی بود و بی هیچگونه تعصب بی جایی.


 عیاری حتی گاهی استادانه از کنار خطوط قرمز!! می گذشت و می دانست چگونه همه چیز را با توجه به عادت ما شرقیها، سربسته و به اصطلاح تبریزیها توی پاکت (پاکات.تی) بیان کند.


آدمهای سریال روزگار قریب از جنس مردم هستند. کار فوق العاده ایی نمی کنند، سعی شده است که از قهرمان سازی پرهیز شود و کاراکترها ما به ازای خارجی داشته باشند.


 ...


 


1- منابع اینترنتی


2- ویکی پدیا


  
  

لئوناردو دی کاپریو: گلشیفته یک بازیگر خارق العاده است

 

گلشیفته فراهانی و لئوناردو دی کاپریو در مجموعه دروغ ها

 تمجید ریدلی اسکات و دی کاپریو از بازی گلشیفته فراهانی

همزمان با انتشار تصاویر جدید از فیلم «مجموعه دروغ ها» ساخته جدید ریدلی اسکات، اطلاعات و اظهارنظرهای جدیدی درباره این فیلم از سوی سازندگان آن دیروز در منابع خبری مختلف منتشر شد. در حالی که گلشیفته فراهانی این روزها در سوئد به سر می برد و همراه عوامل سازنده فیلم «سنتوری» داریوش مهرجویی و وحیده محمدی فر در جشنواره «یاری» این کشور شرکت کرده است، مسوولان امور تبلیغی و اطلاع رسانی کمپانی وارنر پخش کننده فیلم «مجموعه دروغ ها» طی روزهای گذشته اطلاعات جدیدی درباره این فیلم در اختیار رسانه های خبری قرار دادند. در فاصله کمتر از دو هفته تا اکران فیلم کمپانی وارنر علاوه بر ایجاد تغییراتی در سایت رسمی فیلم، عکس های جدیدی از فیلم در کنار نظرات سازندگان فیلم درباره نحوه ساخت فیلم منتشر شده است. همچنین چند رسانه دیگر هم به انجام گفت وگوهایی با عوامل پرداختند گلشیفته فراهانی هم جزء آنها است. با اطلاعات جدید منتشره مشخص شد شخصیت «عایشه» به طور قطع یک پرستار ایرانی- اردنی مقیم امان (پایتخت اردن) است که در یک کلینیک محلی مخصوص پناهندگان فعالیت می کند. همان طور که پیش از این در روزنامه اعتماد نوشته شده بود شخصیت عایشه تغییر یافته شخصیت «آلیس» در کتاب اقتباس شده برای فیلم است که ویلیام موناهان فیلمنامه نویس با مشورت دیوید ایگناشس نویسنده کتاب آن را در قالب یک دختر ایرانی- اردنی تصویر کرده است.

برخورد لئوناردو دی کاپریو با گلشیفته فراهانی در فیلم هنگامی رخ می دهد که شخصیت راجر فریس مامور اطلاعاتی بلندپایه سیا در جریان ماموریتش برای به دام انداختن تروریست معروف «سلیمان» مجروح می شود و در کلینیکی که فراهانی در آن کار می کند بستری می شود.

برخورد لئوناردو دی کاپریو با گلشیفته فراهانی در فیلم هنگامی رخ می دهد که شخصیت راجر فریس مامور اطلاعاتی بلندپایه سیا در جریان ماموریتش برای به دام انداختن تروریست معروف «سلیمان» مجروح می شود و در کلینیکی که فراهانی در آن کار می کند بستری می شود. ریدلی اسکات کارگردان معروف فیلم دیروز درباره نحوه انتخاب فراهانی برای نقش عایشه گفت؛ «ما خیلی خوشبخت بودیم که او را به دست آوردیم. گلشیفته یکی از مهم ترین بازیگران زن ایرانی است. من او را نخستین بار در یک نوار ویدئویی که فیلمی از او داشت، دیدم که بسیار تاثیرگذار بود. بسیار فوق العاده و یک بازیگر کلاسیک کامل بود.

گلشیفته فراهانی و لئوناردو دی کاپریو در مجموعه دروغ ها

 بعد سرانجام توانستیم او را از نزدیک ببینیم. انرژی خاصی داشت که توصیفش مشکل است.» اسکات با این توصیف که «از او انرژی و شور خاصی تراوش کرد» از زیبایی خاص فراهانی و اینکه «دوربین واقعاً او را دوست دارد» صحبت می کند. فراهانی هم در این گفت وگو که امانوئل لوی آن را انجام داده است در توصیف شخصیت عایشه می گوید؛ «عایشه یک پرستار است اما عملاً به اندازه یک پزشک آگاهی دارد. در آغاز او فریس را جالب می یابد اما به صورت جدی به او توجه نمی کند. وقتی کشف می کند که او یک قلب رئوف دارد به خودش اجازه درگیری بیشتر می دهد.»

 امانوئل لوی در گزارش اش این نکته را مورد تاکید قرار داده که ویژگی های مذهبی مسلمانان بر ارتباط بین شخصیت های فریس و عایشه سایه افکنده و سازندگان فیلم نیز این نکته را مورد توجه قرار داده اند. آنچنان که شخصیت عایشه با بازی فراهانی از تماس با دی کاپریو خودداری می کند. در این باره ریدلی اسکات توضیح داده است؛ «فریس حتی نمی تواند با عایشه دست بدهد چون می داند که این موضوع می تواند برای او خیلی بد باشد.»

 در ادامه گزارش صحبت های لئوناردو دی کاپریو درباره گلشیفته آمده که در نوع خود جالب است. دی کاپریو گفته است؛ «گلشیفته یک بازیگر خارق العاده است. بخشی از ناآگاهی او نسبت بر روابط زنان و مردان در فیلم های غربی بر روابط فریس و عایشه سایه افکنده که او به خوبی از عهده اجرای آن برآمده است. فریس احساس نزدیکی بسیار زیادی به عایشه دارد. او بسیار به فرهنگ عایشه و سنت او احترام می گذارد و برای توسعه ارتباطش با او فعالیت می کند.» «لئو بسیار بزرگ بود.» این شروع صحبت های گلشیفته درباره دی کاپریو است که چنین ادامه پیدا می کند؛ «او بسیار بخشنده بود و به من احساس راحتی کامل می داد. او واقعاً به من کمک زیادی کرد. همکاری با او برای من افتخار بزرگی بود.» صحبت های تهیه کننده اجرایی درباره بازی گلشیفته و دی کاپریو پایان دهنده این گزارش است که از حاصل فوق العاده این ترکیب صحبت کرده است. جمعه 10 اکتبر (19 مهر) اکران رسمی فیلم شروع می شود در حالی که نمایش های ویژه افتتاحیه فیلم از هفته آینده آغاز می شود. ظاهراً نیویورک اولین مقصد عوامل است که فراهانی نیز در آن حاضر خواهد بود.

منبع : سینمای ما


  
  

"دعوت" فیلمی زنانه و تلخ در تکریم ذات انسان است

پوستر سریال دعوت

یکی از نویسندگان فیلمنامه "دعوت" ابراهیم حاتمی‌کیا این فیلم را اثری تلخ و زنانه در تکریم ذات انسان می‌داند که با طرح موضوع سقط جنین قصد دارد راه حلی برای حفظ فرزندان ارائه دهد.

چیستا یثربی که به همراه حاتمی‌کیا فیلمنامه "دعوت" را نوشته، درباره چگونگی شکل‌گیری این همکاری به خبرنگار مهر گفت: سقط جنین در سال‌های اخیر در فیلم‌های "من ترانه 15 سال دارم" رسول صدرعاملی و "میم مثل مادر" رسول ملاقلی‌پور مطرح شده بود. در عین حال فیلم "جونو" نیز که در اسکار بسیار مورد توجه قرار گرفت، این موضوع را مورد بحث قرار داده بود.

وی ادامه داد: در این میان حاتمی‌کیا تصمیم گرفت با نگاهی متفاوت فیلمی در این زمینه بسازد. من داستان‌های متعددی با موضوع سقط جنین نوشته‌ام و همچنین در چند روزنامه بارها مطالبی از من درباره سقط جنین با رویکرد روانشناسانه چاپ شده بود. به نظر می‌رسد وجود این کارها در کارنامه‌ام موجب شد حاتمی‌کیا مرا به عنوان نویسنده این فیلم انتخاب کند.

یثربی با اشاره به اینکه ایده اولیه ساخت فیلم از سوی حاتمی‌کیا عنوان شده، گفت: با اینکه درباره سقط جنین بسیار نوشته بودم اما وقتی به دفتر آقای حاتمی‌کیا دعوت شدم، موضوع نگارش داستان‌هایی با موضوع سقط جنین از سوی ایشان مطرح شد. او از من خواست هفت داستان 50 صفحه‌ای با موضوع سقط جنین بنویسم و طرح‌ها و تحقیقاتی را در اختیارم قرار داد.

نویسنده "دعوت" ادامه داد: در مورد طرح‌ها صحبت  کردیم و پس از گفتگوهای 45 روزه اغلب این طرح‌ها تغییر کرد و از آنجا که خودم 14 سال با بسیاری از زنانی که سقط جنین کرده بودند ارتباط داشتم، نیازی هم به مطالعه تحقیقاتی که در اختیارم قرار گرفته بود ندیدم و در نهایت شروع به نگارش قصه هفت زنی کردم که قصد داشتند فرزند خود را سقط کنند.

وی درباره چگونگی شکل‌گیری قالب اپیزودیک فیلم گفت: این هفت زن از قشرهای مختلف اجتماع بودند و هر کدام در موقعیتی قرار داشتند که باید برای حفظ یا سقط جنین خود تصمیم می‌گرفتند. وقتی داستان‌های 50 صفحه‌ای من تکمیل شد، حاتمی‌کیا عنوان کرد که هر یک از اینها باید تبدیل به فیلمنامه‌‌ای 15 دقیقه‌ای شود تا مجموع آن در قالب یک فیلم سینمایی بگنجد.

یثربی تبدیل کردن داستان‌های 50 صفحه‌ای را به فیلمنامه 15 دقیقه‌ای کاری دشوار دانست و گفت: بسیار سخت بود که بخواهم داستان‌ها را در 15 دقیقه توصیف کنم. اما با توجه به اینکه زمان نگارش داستان‌ها کاملاً‌ تصویری نوشته شده بودند و آقای حاتمی‌کیا نیز از این مسئله راضی بود، بالاخره پس از سه ماه کار، فیلمنامه در آبان‌ماه به کارگردان تحویل داده شد.

وی درباره کاهش تعداد اپیزودهای فیلم از هفت به پنج گفت: یکی از داستان‌ها به گونه‌ای بود که آقای حاتمی‌کیا ترجیح داد آن را نگه دارد تا در یک فیلم سینمایی به صورت مستقل به آن بپردازد. اپیزودی دیگر هم که از کار خارج شد، مربوط به بخشی می‌شد که در آن پژمان بازغی و لیلا اوتادی بازی کرده بودند.

سقط جنین در سال‌های اخیر در فیلم‌های "من ترانه 15 سال دارم" رسول صدرعاملی و "میم مثل مادر" رسول ملاقلی‌پور مطرح شده بود. در عین حال فیلم "جونو" نیز که در اسکار بسیار مورد توجه قرار گرفت، این موضوع را مورد بحث قرار داده بود.

این نویسنده در مورد دلیل حذف این اپیزود گفت: اوتادی و بازغی در اپیزودی بازی کردند که در آن داستان حاملگی دختری دانشجو روایت می‌شد. پس از آنکه این بخش‌ کنار دیگر اپیزودها قرار گرفت، حاتمی‌کیا اعلام کرد این اپیزود ضرباهنگ را کند می‌کند و فیلم طولانی شده، در نتیجه آن را از فیلم خارج کرد تا در نهایت "دعوت" با پنج اپیزود روی پرده برود.

حاتمی‌کیا با توجه به آشنایی یثربی با شخصیت‌های قصه انتخاب بازیگران را هم بر عهده او قرار داد. یثربی در مورد چگونگی انتخاب بازیگران گفت: این مرحله سخت بود، چون فیلم 18 بازیکر اصلی و هفت هشت بازیگر فرعی زن داشت. علاوه بر آنها باید بازیگران مرد را هم انتخاب می‌کردم. اما مسئله‌ای که به من کمک کرد، احاطه‌ام به شخصیت‌ها و تصویری دیدن داستان بود.

وی ادامه داد: در مورد نقش گوهر خیراندیش در اپیزود "سیده خانم" زمان نگارش فیلمنامه دیالوگ‌ها را با صدای او می‌شندیم. با توجه به سابقه همکاری قبلی حاتمی‌کیا و خیراندیش، با انتخاب وی موافقت شد. در "بهار" نمی‌توانستم به فردی جز مریلا زارعی فکر کنم. با اینکه او برای بازی در فیلمی به خارج رفته بود، از حاتمی‌کیا خواستم صبر کند تا برگردد و نقش را کسی نسپرند.

یثربی درباره انتخاب مهناز افشار نیز گفت: افشار در این فیلم در نقش یک سوپراستار حاضر می‌شود. من نمی توانستم برای این نقش بازیگر ناشناخته یا فردی که ستاره نیست بیاورم. باید کسی این نقش را بازی می‌کرد که تماشاگر او را یک ستاره بداند. افشار در یک صحنه در سرمای زمستان در آب زیر صفر درجه رفت که پنج بار برداشت شد و واقعاً برای او سخت بود.

او همچنین درباره انتخاب آناهیتا نعمتی گفت: آقای حاتمی‌کیا از بازی‌های اخیر نعمتی کاری را ندیده بود. اما من با دیدن چهره او احساس کردم می‌تواند دو بعد منفی و مثبت را در چهره خود داشته باشد. او با این چهره می‌توانست به تماشاگر بباوراند که در نقش یک دکتر زنان قادر به سقط جنین است.

نویسنده "دعوت" در مورد در حاشیه قرار گرفتن بازیگران مرد در فیلم گفت: فضای این فیلم کاملاً زنانه است و تمامی بازیگران مرد بیش از دو سه سکانس بازی ندارند. طولانی‌ترین نقش در میان مردها متعلق به فرهاد قائمیان است که پنج سکانس در فیلم حضور دارد. به طور کلی ما قصد چندانی برای تمرکز روی بازیگران مرد فیلم نداشته‌ایم.

یثربی درباره تاثیر تعدد شخصیت و داستان بر نحوه ارتباط مخاطب با اثر گفت: به هر حال ساخت فیلم درباره موضوع حساس سقط جنین دشوار بود. اما ما تلاش کردیم با قرار دادن شخصیت‌های مختلف در کنار هم موضوع را از زوایای مختلف بررسی کنیم. هر چند شاید همین تعدد شخصیت‌ها موجب شود تماشاگر چندان فرصت همذات‌پنداری نیابد و در لحظه‌ها تعمق نکند.

وی با تاکید بر اینکه هدف "دعوت" دوری از شعار بوده افزود: فیلم با زحمت و تلاش بسیار ساخته شده و معتقدم تماشاگر حتماً این مسئله را درک می‌کند و با احترام به تماشای آن می‌نشیند. ما قصد شعار دادن مستقیم نداشتیم و فقط می‌خواستیم پس از پایان فیلم این سئوال در ذهن تماشاگر شکل بگیرد که می‌توان جز سقط جنین به دنبال راههای دیگر برای حفظ فرزندان بود.

یثربی درباره دلیل اینکه هر پنج زن فیلم فرزندان خود را نگه می‌دارند و از سقط آنها منصرف می‌شوند گفت: حاتمی‌کیا این فیلم را در تکریم ذات انسان ساخت. خداوند در قرآن می‌فرماید فرزندان خود را از ترس فقر سقط نکنید، خدا روزی آنها را می‌رساند. اگر بخواهیم "دعوت" را غیرواقعگرایانه بنامیم، به اعتقاد من همه فیلم‌ها چنین هستند و در آنها واقعیت خدشه‌دار می‌شود.

او ادامه داد: اما در این فیلم برای آنکه ماجراها قابل باور به نظر برسند، ما شخصیت‌هایی را انتخاب کردیم که بالاخره راهی برای حفظ فرزند خود دارند. به عنوان مثال مادری که می‌داند فرزندش دارای سندروم دان است را در فیلم قرار ندادیم، زیرا او راهی غیر از سقط فرزندش ندارد. بنابراین ما در واقعیت دست نبردیم بلکه فقط بخشی از آن را مورد بحث قرار دادیم.

فیلمنامه‌نویس "دعوت" با اشاره به پیشینه کارگردانی حاتمی‌کیا گفت: باید توجه کنیم چطور حاتمی‌کیا که سال‌ها در سینمای جنگ فیلم ساخته سراغ چنین موضوعی می‌رود. او این فیلم را ساخته تا نشان دهد می‌توان راهی غیر از سقط انتخاب کرد. هر چند در فیلم چندان فرصت ارائه راه حل‌ها برای حفظ فرزندان نبوده، اما حاتمی‌کیا تلاش کرده نشان دهد می‌توان راههایی تازه یافت.

یثربی در پایان فیلم سینمایی "دعوت" را اثری تلخ نامید و گفت: اغلب فیلم‌های حاتمی‌کیا طنز ویژه خودش را دارد، اما "دعوت" به هیچ عنوان طنز در خود ندارد و تماشاگر باید بداند با یک فیلم کاملاً تلخ مواجه است.

منبع : مهر

لازم به ذکر است در اکرانی خصوصی دکتر محمد خاتمی همراه با حاتمی کیا فیلم دعوت را تماشا کرد.

 


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >